برای دردانه ام

نظر دکتر در مورد آزمایش

پرنسسم جواب ازمایش رو بردم پیش دکتر و دکتر گفت یه کوچولو کم خونی دارم و قرص آهن داد و همینطور گفت یه کم قندم بالاست . البته تو برگه آزمایش چیزی مبنی بر بالا بودن ننوشته بود اما دکتر گفت قندم (فکر کنم اونی که بعد از گلوگز ازم گرفتن) ١٤٤ هست و بهتره ١٤٠ باشه و بهم گفت شیرینی و شکلات و قند و شکر رو نخورم و ماکارونی و پلو و نون و سیب زمینی رو کم کنم . خیلی ناراحت شدم و غصه خوردم . نکنه این شروع دیابت باشه و بعد از به دنیا اومدن شما هم قندم پائین نیاد. اخه من اصلا چیزای شیرین دوست ندارم . بابایی هم همش دعوام میکرد که اگه جگر میخوردی آهنت پائین نبود" كه بعدا فهميدم اصلا خوردن جگر در اين دوران خوب نيست".البته بعدا خاله شادی گفت با دکتر صحبت کرده و...
17 دی 1391

اندر عوالم بارداری

خوشگل مامان میخوام برات یه کوچولو از حالات بارداری بگم تا ببینی چی کشیدم .البته فدات بشم هیچ منتی نداره . همه این دردها برام نوش بود. احساس تهوع و بالا اوردن بعضی روزها بیش از یک بار(بعد از ماه ۴ خیلی کم شد و دوباره هفته ۲۳ تکرار شد که ربط میدن به در اوردن موی جنابعالی و بعد از مدتی دوباره خوب شد) خستگی و احساس خواب آلودگی و تنبلی و نیاز به استراحت مدام که بعد از ماه ۴ کمتر شد متنفر شدن از خیلی از غذاها و مواد غذایی حتی چیزهایی که خیلی دوست داشتم(چای- خیار-شیر-نارنگی-ترشی و سس و ...)البته تو ماههای آخر به جز شیر و چای تقریبا همه چی میخوردم . حساسیت شدید به بو حتی بوهای خوب  و صابون ؛ شامپو و خمیر دندون و ... سردرد كه مدت كوتاهي حدود...
10 دی 1391

داروهایی که در بارداری مصرف کردم

یکی یکدونه اینا داروهایی بود که دکتر برام در مراحل مختلف ویزیت تجویز میکرد: دمیترون و زینتوما (کپسول زنجبیل) و ویتامین ب۶ برای تهوع که دفعه سوم ویزیت زینتوما رو حذف کرد. قرص فولیک اسید (که دفعه دوم ویزیت حذف شد) مولتی ویتامین پریناتال (که جایگزین فولیک اسید شد) وقتی هم که شدیدا سرما خوردم و مدام سرفه میکردم با تب بالا و فشار بالا و ضربان قلب بالا و چرک این داروها از طرف دکتر ها برام تجویز شد. دکتر کلینیک : استامینوفن - سفلکسیم و شربت .... دکتر خودم:شربت پروسپان دکتر متخصص ریه: اسپری تنفسی- پروسپان و قرص.... قرص کلسیم و امگا ۳ : كه در ۲۲ هفتگي داد و يكروز درميون بايد بخورم . قرص آهن با نام ferro sanol : چون تو آزمایش هفته ٢٧ ام کمی...
5 شهريور 1391

اتفاقات افتاده

سلام پرنسس خوبی خانمی . چیکارا میکنی ؟ نازنینم زیاد طول نمیکشه که انتظارمون به پایان میرسه و همدیگه رو میبینیم. راستی اونقدر که ما مشتاقیم تو رو ببینیم تو هم دلت میخواد ما رو ببینی و مثل ما روز شماری میکنی؟ دخترکم یکشنبه ٢٩ خرداد وقت سونو داشتیم . مشخص شد شما از قرار عرضی به قرار طولی تغییر مکان دادی. اگه میخواستم طبیعی بشه با این شرایط احتمالا امکان پذیر بود اما من که از اولش تصمیم گرفتم که سزارین بشم به دهها دلیل  حداقل تصمیمم رو برا خودم موجه میکنه . در ضمن از دکتر خواستیم وزنت رو بگه که با یه حساب سر انگشتی گفت که تقریبا ١٧٠٠ و بعد که من کتابارو زیر و رو کردم و نت رو هم جستجو دیدم برا هفته ی  شما وزن خوبی حساب میشه. خلاصه شکر...
30 بهمن 1390

از جشن سیسمونی تا آخرین روز کاری مامانی

نازگلم.... امروز آخرین روز کاریه منه . و اتفاقات این مدت رو برات مینویسم . چون همونطور که میدونی بخاطر تشریف فرمایی شما و آماده کردن اتاقت مجبور به فروش کامپیوتر شدیم و معلوم نیست کی بتونم دوباره وبلاگت رو بروز کنم . کم و کسری های سیسمونی کاملا برطرف شد و برات آب زمزم پیدا کردیم تا انشالله اولین چیزی که بهت میدیم بخوری آب زمزم باشه . انشالله خوش قدم باشی و بریم مکه . ٣٠ تیر از دکتر وقت داشتم . الحمدالله همه چی خوب بود ولی وقتی بهش گفتم استرس دارم و کاش بیهوشم کنن متخصص بیهوشی رو معرفی کرد که بریم پیشش برا ویزیت . دکتر خیلی خوبی بود کلا هم شوخ طبع بود و هم به آدم آرامش میداد. چون ١٠ مرداد شیفت نبود ؛ به دنیا اومدن شما رو یکروز عقب انداختی...
30 تير 1390

کارهای مونده و چیدن اتاق

فرشته ....   خوبی مامانی؟ خوش میگذره ؟ قربون شلوغ کاریهات برم که منو غرق در لذت میکنی . نمیدونی چه حسی بهم دست میده وقتی وول میخوری. انشالله وقتی خودت هم تجربه کردی بیشتر میفهمی که چی میگم . دخترگلم تو این مدت مدام درگیر کارهای مربوط به شما و تموم کردن خریدها بودیم . تقریبا هر روز بعد از اومدن بابایی از سر کار میرفتیم دنبال کارها و خریدهامون و شب حدود ١٠ خسته بر میگشتیم خونه . میدونی آخه نمیخوایم هیچ کم و کسری وجود داشته باشه. یکشنبه ١٩ تیر از دکتر قدرتی(متخصص ریه) وقت داشتم بعد از کلی معاینه و اسپیرومتری و ... گفت هیچ مشکلی از نظر ریه ندارم و راحت میتونم سزارین کنم(از لحاظ تزریق مایع بیهوشی).... خدا رو شکر  وسایلهاتو ...
19 تير 1390

آز مجدد و ویزیت

خانم خانما........ روز یکشنبه مرخصی ساعتی گرفتیم و بابایی زحمت کشید منو برد آزمایشگاه تا دوباره قند خونم چک بشه . اما این بار بر خلاف دفعه قبل ناشتا ازم خون گرفتن ولی گلوکز ندادن و گفتند برم خونه صبحانه بخورم و ٢ ساعت بعد برگردم . همین کار رو کردیم . و دوباره آز خون . جواب که آماده شد دیدیم الحمدالله همه چی مرتبه . حالا مونده دکتر چه نظری داشته باشه. سه شنبه ١٤ تیر وقت دکتر داشتم که باز با بابایی رفتیم و جواب آزمایش رو هم بردیم . که خیلی راضی بود . دیدی دخترم مامان شکموت به خاطر شما چقدر جلوی شکمش رو گرفت و تو این مدت شیرینی و شکلات و شربت و ... نخورد و مواد نشاسته ای رو کمتر کرد . بمیرم برا این فداکاریش......هههههه به دکتر تاریخ ...
12 تير 1390

روز پدر و سونوی هفته 32

شیطونکم سلام مامانی . حالت خوبه؟ انشالله که همیشه خوب و سرحال باشی. دخترم این روزها خیلی حرکاتت بیشتر شده و من رو غرق لذت میکنی. راستی بابایی هم یه مدته که کارش شده سرش رو رو شکم من بزار و گوشش رو بچسبونه و باهات ارتباط برقرار کنه . وقتی اینکارو میکنه شما هم عکس العمل نشون میدی. بلا نکنه از الان بابایی هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از آخرین پستی که برات گذاشته بودم اتفاقات زیادی افتاد که زیاد خوش آیند نبود و نمیخوام توضیح بدم . اما الحمدالله یه جورایی حل شد. مامانی از خدا بخواه که دو تا خواسته ای رو که دارم بر اورده کنه . راستی روزپدر بود و من برا بابایی یه پیرهن خیلی خوشگل boss به رنگ آبي روشن خريدم و از عوض جنابعالي يه كراوات شيك به همراه يه نامه .با...
29 خرداد 1390

ویزیت 30 هفته و 6 روز

پرنسسم به حساب دکتر روز چهارشنبه مورخ ١٨ خرداد شما ٣٠ هفته و ٣ روز داشتی و با حساب سونوگرافی ٣٠ هفته و ٦ روز (٣ روز اختلاف)؛ حالا کدوم درسته نمیدونم .دوباره چون نوبت دكترمون دیر وقت بود و مطب نسبتا خلوت بابایی هم اومد (این دومین باره میاد تو) خلاصه دکتر وزنم رو گرفت که ٥ کیلو از اولین ویزیت بیشتر شده بود البته نا گفته نمونه که اولین بار پائیز بود و با لباسای پائیزی و چکمه و .... و دوما اینکه من یه مدت به خاطر بالا اوردنهای مکرر وزن کم کردم و دوباره بعد از ماه ٤ وزن گرفتم . بعد صدای قلب خوشگلت رو شنیدیم . بابایی دلش رو برا سونو صابون زده بود و دکتر گفت ایندفعه فقط قلب . شکر خدا قلبت مرتب و منظم کار میکنه. داروهام تجدید شدند. و قرار بعدیمو...
18 خرداد 1390