برای دردانه ام

جشن فارغ التحصيلي از مهد كودك

دختر نازم  ديگه زمان اون رسيده بود كه كم كم از مهد خدا حافظي كني و مرحله ي جديدي از زندگيت رو شروع كني.  وقتي دو ماه مونده بود سه سالگي رو به اتمام برسوني وارد مهد شدي. دوستاي زيادي پيدا كردي.  مربيهاي بسيار خوبي داشتي و روزهاي خوبي تو مهد پشت سر گذاشته بودي. هم خودت و هم ما كمال رضايت رو از مهد و پرسنلش داشتيم .  مدتها بود باهاتون تاتر و ... تمرين ميكردن براي جشن فارغ التحصليي و ازمون خواسته بودن بعد از عيد بچه اي غيبت نداشته باشه كه بتونه تو همه تمرينها حضور داشته باشه .  نهايتا جشن فارغ التحصيلي شما روز 5ام خرداد ماه سال 96 در سالن زيتون جهاد كشاورزي برگزار شد . شما رو ساعت 5 تحويل مهد داديم و به ات...
20 خرداد 1397

جشن تولد سه سالگي

مهربونم امسال برنامه تولدت خيلي بهم ريخته شد. اولش كه واقعا مونده بوديم كه مراسم بگيريم يا نه و اينكه چطوري مراسم بگيريم . نهايتا قرار شد امسال هم قيد تولد مهد كودك و تولد مفصل رو بزنيم و دوباره خانوادگي برگزار كنيم . قرار بود همه خانواده بابايي بيان ... منم چند روزي رو صرف درست كردن تزئينات تولدت كردم كه با توجه به نظر خودت تم كيتي رو برات انتخاب كرده بوديم . جعبه هاي پاپ كورن ؛ ليبل ني ؛ كيف كوچولو ؛ گيفت ؛ و ريسه و ... نهايتا يكي دو روز مونده به تولد يكي يكي خبر دادن كه به دلايلي نميتونن بيان و نهايت دو سه نفر قرار شد بيان و بعد از شام ... و اما خاله ها و دختر خاله هاي  مهربون من با وجوديكه دير دعوتشون كردم لطف كردن و عصر اومدن...
13 شهريور 1393

تولد 2.5 سالگی(30 ماهگی)

دوست داشتنی ترین خواب مي بينم دنيا مال من است بيدار ميشوم و تو  ؛ تعبير اين خوابي امروز چهارشنبه ٩ بهمن ماه ١٣٩٢ و شما به سلامتی ٣٠ ماه از زندگیت رو به اتمام رسوندی. عاشقانه دوست دارم و خدا را ميليونها بار به خاطر وجود نازنينت شاكرم . با بابا جون تصمیم گرفتیم یه کیک کوچولو بخریم و این روز رو جشن بگیریم .........   مهرساي عزيزم   ماهگيت مبارك و این هم چند تا عکس : در حال ناخونک زدن به کیک کیک مالیده به صورتش و داره میاد که برقصه و اینم طرفی از کیک که به سمت مهرسا بوده و در خلال عکس گرفتن از وروجک به این حال تبدیل شده(با انگشت مدام به ک...
9 بهمن 1392

آماده شدن براي عيد

دخترم داريم براي عيد سال ۹۰ آماده ميشيم . امسال به علت حال من بابايي زحمت خونه تكوني رو كشيد كه ازش ممنونم. انشالله سال آينده سر سفره هفت سين دختر نازم هم كنار ما خواهد بود . اشتياق رسيدن بهت و در آغوش گرفتنت هر روز بيشتر ميشه . عزيزم اولين عيديت رو قبل از اومدنت گرفتي اونم از دختر عموت كه منو پيش همه شرمنده كرد و تو جمع يك جفت كفش صورتي خوشگل به همراه يه بسته گيره سر رو بهم داد و بلند گفت اينا مال دختر عمومه . يه لحظه شوكه شدم و بعد فهميدم كه چي ميگه و منظورش شما هستي . كي ميشه كه اون كفشاي خوشگل رو پات كنم . عزيزم سر سفره هفت سين و در لحظات ناب تحويل سال براي سلامتيت دعا ميكنم . فرشته ي من تو هم براي همه ما دعا كن . چون پيش خدا خيلي عزيز...
10 دی 1391

شب یلدا و تولد بابایی

نازنينم امشب شب يلداست (يعني طولاني ترين شب سال) و همينطور تولد بابايي  اين شب رو چندين برابر قشنگ تر كرده -البته از الان نقشه كشيده يا بهتر بگم دلش ميخواد كه پدر صداش كني-. برا بابايي ادكلن لاليك خريدم كه ميدونستم خيلي دوست داره . شام همه خونه باباي بابايي بوديم و بعد خونه باباي ماماني تولد گرفتيم. عشق مامان و بابا : انشالله سال ديگه شب يلدا حدودا ۵ ماهت ميشه لازمه اینو بگم که دیروز یعنی شب قبل از یلدا بابایی و مامانی از وجود نازنینت با خبر شدند و کلی هم خوشحال شدند و بهم تبریک گفتند اما شب یلدا هیچی به روی بابا نیاوردند . شاید بخاطر این بود که ممکن بود بابا مقید بشه و خجالت بکشه. ...
10 دی 1391

کریسمس و ورود به 6 ماهگی

قشنگم تقریبا" اتمام ٥ ماهگیت با کریسمس مقارن بود ( یک روز به سال 2012 مونده). درسته که کریسمس ربطی به ما نداره اما به هر حال قشنگی خودش رو داره و من خیلی درخت کریسمس و بابا نوئل و .... دوست دارم . بابا زحمت کشید و درخت کریسمس رو تزئین کرد .  هر جا رو که گشتیم نتونستیم لباس و  کلاه بابا نوئلی برات پیدا کنیم و من هر جور که شده مصمم شدم و برات یه کلاه درست کردم . و یه کادو هم برات خریدیم (یه عروسک بابانوئل خیلیییی خوشگل). اینم چند تا از عکسای کریسمس.در ضمن کریسمس و تولد حضرت عیسی (ع) رو به تمام هموطنای مسیحیمون تبریک میگم.   ...
19 شهريور 1391

جشن دندونی

نازنینم بالاخره فرصتی شد تا بتونیم دندون در آوردنت رو بهت تبریک بگیم . خب شرایط ایجاب میکرد که نتونیم کار خاصی انجام بدیم اما همین که این جشن تو دلم نمونه و برات گرفته باشم راضیم میکرد . میدونی راستش در مورد تو دوست ندارم هیچ کوتاهی کرده باشم. به هر صورت و تحت هر عنوان . همیشه دوست دارم تا جایی که برام امکان داره همه مناسبتها رو در رعایت کرده باشم . اگه کوتاهی بود شما به بزرگی خودت می بخشی . دلم میخواست بهتر میشد و سنگ تموم میذاشتم اما ... و این هم عکسایی از مهمونی دندون در آوردن شما. مهمون خاصی نداشتیم و تقریبا" همونایی بودن که تو جشن سیسمونی هم حضور داشتند .   و اینهم عکس برچسبی که درست کرد...
5 تير 1391

چهارشنبه سوري

آتش پاره ي من غمهاتو آتیش میزنم                        سرخی آتیش مال تو چشم حسودا کور شه از                 عشق میون من و تو قرار بود تا عيد چيزي ننويسم اما نشد . خب بريم سر اصل مطلب. روز سه شنبه 23 اسفند ماه {كه شما دقيقا 7 ماه و 13 روز داشتي}ظهر (دقيقا يادم نيست چه جوري) متوجه شدم يه نقطه سفيد رو لثه پائينيته ,و سمت چپ.گفتم تازه ماست دادم شايد البته شايد يه چيزي ماليده اما پاك نشد . شك كردم . آخه لثت سفيد نشده بود اما مدتها بود آب دهنت...
10 ارديبهشت 1391

نوروز سال 91(سال نهنگ)

شیرین تر از جانم به اندازه تمام شکوفه های بهاری برات آرزوهای خوب دارم تحویل سال 91 ساعت 8 و 44 دقیقه صبح روز اول فروردین بود . بعد از بیدار شدن آماده شدیم و رفتیم خونه بابایی ؛ خاله جون (خاله مامانی)هم به اتفاق خانواده از تهران اومده بودند . امسال بر خلاف هر سال که از چند دقیقه قبل از تحویل سال سر میز و سفره هفت سین مینشستیم و دعا میخوندیم ؛ سرپایی وارد سال نو شدیم .هر کی یه جا بود و خلاصه اینم از امسال ما.{شما دقیقا 7 ماه و 19 روزه بودی}امسال یه فرق خیلیییییییییی بزرگ با سالهای قبل داشت و اون بودنت تو جمع ما بود .الهی که صد ها عید ببینی دخترم. اکثر اقوام در سفر بودن .اینه که نه مهمون زیادی اومد نه جای زیادی رفتیم . اما شما تو او...
7 فروردين 1391