حرفای جا مانده
عزيزم
روز به روز با نمك تر ميشي وكارا و حرفات هم با مزه تر ميشه و گاهي اوقات ما در مقابل حركاتت انگشت به دهن ميمونيم . مسلما نميشه همه رو در اينجا بيان كرد اما تا جايي كه ميتونم سعي ميكنم كه اجازه ندم چيزي از قلم بيفته و خاطراتت رو ثبت ميكنم .و اما بريم سراغ يكسري حرفا و كارا و اتفاقات اين مدت ....
هر وقت از جلوي خونه قبليمون رد ميشيم ميگي: اينجا قبليه ايه كه از دنيا اومدم ....(اين خونه قبليمونه كه من به دنيا اومدم)
ترانه هاي : هر چقدر ناز بشي ...ناز بشي باز تو دلدار مني ...بابا كرم ... و يه جائيش ميگي : سيبيل بابا رو نكني ........روبه زيبايي اجرا ميكني ؛ همينطور ميخوني چه عاشق چه مجنون يه ديوونه منم من.... ؛ شعر انار زمان مدرسه ما رو كامل حفظ كردي و شعر دويدم و دويدم سركويي رسيدم ... و بسياري اشعار ديگه فارسي و حتي تركي .
ميپرسيم مهرسا ميخواي چيكاره بشي : ميگي خانم دكتر
از جلو يه پيتزايي كه خوبهم نيست رد ميشيم ميگي: بابا قول داده اينجا پيتزا بخوريم ؟؟؟/
مكان هاي عمومي از قبيل بيمارستان ها ؛ مساجد ؛ مهد كودك ها ؛ رستوران ها رو به درستي ميشناسي و از جلوي هر كدوم رد ميشيم اسمش رو ميگي و اكثر جاهائيكه يكبار رفته باشيم به خاطر ميسپاري.
گاهي اوقات كه ميخواي كاري بكني و ميدوني من ناراحت ميشم ميگي: مامان من حرف شما رو گوش نميكنم .
از بس هر كي هر چي بگه شما هم تكرار ميكني عمو سعيد اسمت رو گذاشته طوطي و جالب اينكه هر بار ميگه طوطي شما ميگي " بله " .
گاها حرف "ش" رو انتهاي كلمات براي خطاب به همون شخص ميگي : مثلا مامانش ؛ عمه جونش ؛ باباشش ؛ و ....
خيلي وقتها اول جمله ت عبارت " به نظر من " و انتهاي جمله عبارت " ديگه " بكار ميبري؛اي بابا رو هم زياد ميگي و عباراتي از قبيل عيب نداره و يا فداي سرت رو هم در مواقعي كه خطايي انجام داده باشي ميگي ...... خانم دكتر ميشي و گلوي من رو نگاه ميكني و تبم رو و آمپول ميزني اونم هميشه و با صداي " بيييييززززززززز" و قرص ميدي و شربت و آبش رو هم خودت ميدي.
كفشاي بنديت رو خودت ميپوشي و خودت در مياري و چون من تاكيد كردم حتما دم در درمياري و كنار كفشاي ما جفت ميكني .
عمه هاي بنده زحمت كشيده بودن و تشريف آوردن منزل ما و شما هر كي ميومد دستش رو ميگرفتي و ميبردي اتاقت و كلا همه چي رو براش معرفي ميكردي و همه كمد ها و كشوها ت رو هم باز ميكردي .
تو اين مدت برا عمل عزيز جون رفتيم تهران و شما حسابي با شايان جون بازي كردي و تمام اسباب بازي هاي اون رو ميگفتي مال منه و اون ناراحت ميشد . گرچه انصافا هواي شما رو خيلي داشت و خيلي ملاحظه ت ميكرد . از شايان جون پريدن از روي مبل رو ياد گرفتي و مدام تكرار ميكني.
روز دختر تهران بوديم و نتونستيم كار خاصي بكنيم . و فقط يه كتوني سر خابي خوشگ برات خريديم .
تو اين مدت دو سه تا عروسي رفتيم . و تو آخري كه مراسم نامزدي پسر عمه ي من بود شما زا اول تا اخر وسط بودي و بدون خجالت يا نگاه كردن به بزرگترهاي در حال رقص ؛ ميرقصيدي و هر دفعه مياوردم و بغل ميكردم دوباره در سه سوت وسط بودي. و هيمنطور وقتي پول و شكلات سر عروس ميريختن شما فقط شكلاتا رو جمع ميكردي. هه هه
و همينطور يكي از اتفاقات خوب اين مدت ؛ ديدن دوستاي خوب ني ني وبلاگي بود ( مرضيه عزيز ؛اعظم جون و مريم جون ) و البته از بچه ها هم برسام جون و كيميا جون رو ديدم و از اينكه بعد از سه سال آشنايي بالاخره همديگه رو حضوري ملاقات كرديم خيلي خوشحال شدم .
به چيپس gifs ميگي و خيلي با مزه اما ما برات نميخريم . ....
خيلي خوشحالم كه كمي ذائقه غذائيت عوض شده و كره عسل و كره مربا و همينطور نون و پنير هم ميخوري.
بازم از اتفاقات اين برحه اگه بخوام بگم : قبولي عليرضا جان و ميناي گلم در دانشگاه بود .
و آخرش هم اينكه قدت به دستگيره تمام در ها ميرسه و مدام باز ميكني و ميبندي و لذت ميبري و همينطور دستت با آب سر كن يخچال ميرسه و هي ليوان رو پر آب ميكني و يا ميخوري و يا ميريزي و دوباره تكرار ؛مسواك رو هر شب ميزني البته با كمك من . و اينكه شيشه شير رو حذف كرديم و شير آخر شما رو با ليوان هاي شكل دار و ني طعم دار ميدم و شير اول صبح شما رو حذف كرديم كه صبحانه رو كامل تر بخوري
مهرسا خانم دسته گل... به قول خودش دامن چین چینی پوشیده و داره قر میده