برای دردانه ام

تاتر شنگول و منگول و عید غدیر

1392/8/2 23:20
نویسنده : مامان دردانه
1,740 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم 

 خاله شادی مهربون خبر داد که  تاتر شنگول و منگول به مدت 10 روز اجرا خواهد شد اما متاسفانه شما یه سرماخوردگی کوچولو داشتی (که البته با قطره بینی ناپریزول و شربت هیدروکسی زین خودم مداوا کردم) و بعد هم که سفر به شمال متاسفانه نشد که شما رو ببریم اما بعد از بازگشت متوجه شدیم که به علت استقبال زیاد دوباره تمدید شده و اینبار بابا جون بلیط خرید و روز دوشنبه 29 مهر شما رو بردیم تاتر. لازمه بگم که شما داستان شنگول منگول رو خیلی دوست داری و بارها برات تعریف کردیم و خودت هم خیلی بامزه تعریف میکنی و همیشه اولش رو با یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود شروع میکنی....

 تاتر ساعت 6:30 شروع میشد و بعد از رسیدن به محل برگزاری دیدیم با توجه به گذشت حدود 13 روز از شروع تاتر جمعیت زیادی جمع شدن و سالن تقریبا پر بود . تاتر رو ب دقت تماشا کردی البته چون قدت نمیرسید از صندلی خودت استفاده نکردی و بغل من بودی اما کلا خیلی خوشت اومد و خونه در مورد تاتر ازت سوال میکردیم جواب میدادی. و نکته جالب اینکخ ادای روباه هندی داستان رو در میاری و میگی آقا روباهه میگه " نهی نهی" و دستت رو هم به همون شکل تکون میدی............ و ادای کلاغ رو هم در میاری... داستان موزیکال بود و تغییراتی به وجود آورده بودن که برا ما بزرگا هم جالب بود . امیدوارم از این تاتر ها بیشتر برگزار بشه و ما هم به اجوبات شما بریم ... اینو بگم که تو راه رفتن به تاتر میگفتی آقا گرگ نداشته باشه و خرس داشته باشه و اونجا هم هر کار کردیم نرفتی بغل بازیگرا(روباه و گرگ) که ما ازت عکس بندازیم .... 

روز 5 شنبه (2 آبان )عید غدیر بود و ما ناهار رو خونه مامان بزرگ بنده بودیم البته مهمون خاله جون که از تهران اومده بودند و به مناسبت قبولی دانشگاه مینا جون سور داده بودن  و خیلی زحمت افتاده بودن و خیلی هم خوش گذشت . اینم بگم که مامان بزرگ و پدر بزرگ مادری من هر دو سید طباطبایی هستند....عید همه سیدهای عزیز رو تبریک میگم ......

عصر هم با وجود سرمای شدید اول سر خاک و بعد هم دیدن آقا جون و عزیز جون ....

 سالن فرهنگسرای امام

روباه و گرگ داستان البته بعد از آتیش بازی و راه افتادن دود

حیاط خونه مامان بزرگ بنده روز عید غدیر

خونه عمه جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

صبا مامان نیوشا
7 آبان 92 12:04
ای جونمممممممممممممممم عکس اخریش ماشالا خیلی ناااااااااااز و خااااانوم افتاده