برای دردانه ام

آخرين پست سال 92 و شرح حال مهرسا و چهارشنبه سوري

1392/12/20 17:53
نویسنده : مامان دردانه
1,577 بازدید
اشتراک گذاری

نو چشمم

چيزي به پايان سال  نمونده .. سالي كه خوشي و ناخوشي رو در كنار هم تجربه كرديم . اميدوارم سال آينده براي همه سال خوبي باشه از جمله دختر عزيزم.........

 از اتفاقات اين مدت بايد بگم كه خدا رو شكر در گرفتن از پوشك تا حدي موفق شديم .چون ج.ي.ش رو ميگي و پي پي رو ميگي اما ميري دستشويي و ميگي ندارم و دوباره بعد از مدت كوتاهي ميكشوني دستشويي و ...اين مراحل ادامه داره تا نهايتا وقت بيرون رفتن پوشك ميبنديم و سريع كاردستي درست ميكني و دوباره همه لباسها رو در مياريم و تعويض و ... 

هر بار هم دستشويي ميري حتما من بايد كنارت باشم و وايستم تا كار شما تموم بشه . و بعد از اتمام هم ميگي به فرشته مهربون بگو كه برچسبم رو بياره و ما ميريم از روي كتابخونه برچسب برات مياريم و مينويسيم پاي فرشته مهربون......... همه برچسب ها رو به در يكي از كمد ها ميچسبوني گرچه ديگه جايي نمونده اما اصرار داري كه همش يكجا باشه ...جالب اينكه برچسب ها همه يك شخصيت هستند و با توجه به اينكه من دهها بر چسب خريدم اما خب شخصيت ها شامل باب اسفنجي ؛ تام و جري ؛ هلو كيتي ؛ ميكي و ميني موس و انگري برد و ... هستند. يكبار گفتي مامان چرا فرشته مهربون همش برام ميكي موس مياره .... اين بود كه تنوع رو بيشتر كرديم .... در ضمن قراره پي پي رو هم بگي  ديگه كامل از پوشك در بياي به درخواست خودت برات لوازم بازي آرايشگاهي بخريم شامل سشوار و برس گرد و ...

خيلي در كار با لپ تاپ و تبلت و موبايهاي تاچ و ... ماهر شدي. براي مثال لپ تاپ رو روشن ميكني و ميري درايو مربوطه و فولدر عكسهات رو پيدا ميكني و عكسها رو يكي يكي تماشا ميكني  ؛يا ميري درايو ديگه اي و فولدر موزيك انتخاب ميكني و گوش ميكني يا يكي از فايلهاي تصويري نوزاديت رو باز ميكني و با لذت نگاه ميكني و يا بازي انگري برد رو مياري و بازي ميكني.....كم مونده من ازت سوال كنم مهرسا اينو از كجا آوردي و اين رو ياد بده و مشكل اينو حل كن و...خوشمزه

خيلي قلنبه سنبه حرف ميزني و عبارات خاصي بكار ميبري و گاهي حسابي ما ها رو سر كار ميزاري و جواب همه سوالا رو اشتباه ميدي.

نسبت ها خيلي برات جالبه و مدام ميپرسي اسم باباي فلاني چيه ؛ اسم مامانش كيه ؟ فلاني كيه ؟ ني ني ش كيه ؟ مامان بزرگش كيه ؟ بابا بزرگش كيه و ...

هر شعر يا داستاني برات بخونم هر كلمه رو نفهمي ميپرسي اني چي؟ مثلا ملا به من قبا داد.... ميگي مامان قبا اني چي؟ و انقدر ميپرسي كه مطمئن بشي ياد گرفتي و دفعه بعد كه اين شعر رو بخونم به اين كلمه كه برسم معنيش رو توضيح ميدي....

لج باز شدي حسابي ؛ نق نقو و جيغ هاي بنفش ميكشي هر از گاهي و گاها دست بزن پيدا كردي البته فقط افراد خاص مثل من و بابا و...

نميخوام سر لج بندازمت ؛ اقتضاي سنته و بايد باهات مدارا كرد.... کلافه

و اما چهارشنبه سوري اول ديدن بابا بزرگ و بعد هم خونه آقاجون و نهايت مزاحم عمه جون شديم و اصلا خوشت نيومد و اومدي بغل من و خواستي كه بريم و از پنجره طبقه دوم نگاه كنيم و حاضر نبودي حتي تا حياط بيايم ... منم اصراري نكردم ... اما بعد از اتمام سر و صدا ها رفتيم محوطه و از رو آتيش پريديم و چند تا عكس انداختيم و كم كم بهتر شدي اما تو راه هم ميگفتي كه ترقه بازي دوست نداشتم ...

كارگر اومد برا تميز كردن خونه و خيلي باهاش رفيق شده بودي و همش ميگفتي خاله بيا اتاق من و وقتي ميگفت كارم تموم بشه ميام ..ميگفتي نه الان بيا ........

آماده رفتن به چهارشنبه سوری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)