برای دردانه ام

اتفاقات مهد كودك (ماه اول)

1393/3/19 9:44
نویسنده : مامان دردانه
1,131 بازدید
اشتراک گذاری

 

گل دخترم ....

بايد بگم كه خدا رو شكر مربي و پرسنل مهد خيلي مهربون هستند و بهت لطف دارن .

اسم دوستايي كه تا حالا گفتي: آلوين (آروين )؛ فيربد(هيربد)؛ عرشيا ؛ ايليا ؛ شيده ؛ ماهور  ؛شايلين 

 يه روز ديدم شروع كردي و داري يه شعر ميخوني كه البته من اين شعر رو رو برد مهد ديده بودم كه بعنوان طرح درس هفته اول خرداد براتون زده بودن .اولين شعري كه ياد گرفتي اين بود : 

زرد به رنگ زنبور 

آبي به رنگ دريا  درياي زيباي من

 نارنجي رنگ نارنج 

بنفش چون بنفشه 

سرخ به رنگ لاله   گلهاي باغ خاله 

و رنگين كمان 7 رنگه و رنگاش رو ميشماري و رنگهاي اصلي كه شامل زرد و آبي و قرمز هستند .

هفته دوم هم درباره عنكبوت و تار تنيدن و ...بود برنامه كلاسيتون .

تا حالا كه نشده صبحها اونجا بخوابي گرچه من تو خواب تحويل ميدم اما تا سر جات ميزارن  بيدار ميشي ...يكروز خواستم خودم ببرم سر جات كه تا گذاشتم زمين بيدار شدي و گريه كه مامان نرو بشين اينجا من بخوابم ... اما كمي كه گذشت مربي گفت شما بريد ما آرومش ميكنيم . زمين فوم بود و كمي سفت و حدس زدم شايد اينه كه نميخوابي و روز بعد برات تشك بردم ولي باز نخوابيده بودي. شايد هم اعتماد نداري بهشون كه راحت بخوابي و شايدم سر و صداي بچه ها ..... 

اما همين نخوابيدن ها باعث ميشه بعضي روزا ظهر كه ميام دنبالت خيلي بد اخلاق بشي و بهانه گير ... ولي اين حسن رو داره كه ديگه برا خواب ظهر چونه نميزني و تو ماشين خوابت ميبره .و ظهر ها حداقل سه ساعت ميخوابي. بايد سعي كنم كم كم شبا زودتر بخوابونمت....

و اما يكروز اداره بودم كه مدير محترمت تماس گرفت و بعد از احوال پرسي گفت كه مهرسا جون دلش برا شما تنگ شده بود و ميخواد صحبت كنه . كمي با هم صحبت كرديم و پرسيدي مامان كجايي ؟ سميرا جون برام لاك زده و ... 

ظهر كه اومدم دنبالت برام توضيح دادن كه نميخوايم بچه ها تصور كنن از لحظه اي كه ميان مهد تا زمان رفتن دستشون از پدر و مادر كوتاهه و ازشون جدا افتادن ...هر كي بخواد به والدينش زنگ ميزنيم تا صحبت كنه كه من هم بسيار تشكر كردم .

شب قبل از تعطيلات 14-15 خرداد تب كردي و مجبور شديم شياف استفاده كنيم .و از مهد تماس گرفتن كه كمي تب داري و زودتر اومدم دنبالت و عصر برديم دكتر (البته دكتر خودت نبود)  و داروهايي كه دكتر داد عبارت بود از : آزيترو مايسين ؛ پروفن ؛ كتوتيفن ؛ و قطره بيني .....دوباره شب شياف البته خيلي جيغ كشيدي اما چاره اي نبود . فكر كنم علت تب و سرماخوردگيت اين بود كه برديمت پارك و كلي از وسايل پارك رو سوار شدي و بعد خوراكي خوردي هر چقدر گفتيم دستات آلوده ست گوش نكردي و صبر نكردي برسيم خونه ... اما خدا شكر كه سه روز تعطيلي باعث شد كه مهد نري و خودمون بهت رسيديم و روز بعد از تعطيلات هم احتياط رو از دست نداديم و مزاحم عمه جون شدي و ميشه گفت كه خوب شدي و دوباره از 18 خرداد رفتي مهد.

 مهد رو دوست داري و مربي مهربون و ساير پرسنل رو اما بعضي شبا ميگي مامان  فردا نميرم مهد كودك آخه دلم برات تنگ ميشه غمگین

و در ايام تعطيلات هم عمو سعيد به اتفاق خانواده تشريف آورده بودن و دو شب هم مهمون ما بودن و كل مدت تعطيلات رو به مهموني رفتن و باغ و ... سپري كرديم گرچه وقتي شما تب ميكردي خيلي ساكت و بي حال ميشدي  و من خيلي غصه ميخوردم ..اينم بايد بگم كه فكر كنم مهد رفتن باعث شده كه بيشتر بتوني مفهوم اشتراك گذاشتن وسايلها و تقسيم اسبابا بازي ها و ... رو ياد بگيري...

24 خرداد: وقتي اومدم دنبالت گفتند كه كلاست رو عوض كردن و رفتي كلاس پري جون ... زياد دليلش رو نفهميدم . گفتند كه تو اون كلاس خيلي راحتتري و بيشتر دوست داري ... از خودت هم پرسيدم گفتي كلاس پري جون رو بيشتر دوست دارم ...البته بچه ها از شما بزرگتر هستند ولي همه نوباوه 1 به حساب ميايد ... اميدوارم كه اين تغيير به نفعت باشه....

 شعر عنكبوت رو ياد گرفتي :

خونه تكوني اومد       فصل گل و بهاره 

اين خاله عنكبوته      بهارو دوست نداره 

جاروي خونه انگار      تارشو كرده پاره

بايد بره يه گوشه     تار بتنه دوباره 

يه چيزي برام خيلي جالبه كه شعر رو يهويي مياي ميخوني ...و نه تكه تكه ... نميدونم تو يكروز ياد ميدن يا شما منتظر ميشي كلش رو كامل ياد بگيري و بعد برامون بخوني؟

اسم دوستاي ديگه اي كه گفتي.....

حنانه ؛ پارسا ؛ پرهام ؛ رادين (مثل اينكه دو تا داريد چون فاميلش رو هم ميگي رادين تخبالو منظورت تلخاب لو هست قه قهه).....؛ حنانه و تو كلاس جديد هم نوشين ( كه بعدا فهميدم كيه....و از اقواممون هست  چشمک) و صبا 

 كلا خدا رو شكر با مهد خو گرفتي و شبا كه لباست رو اماده ميكنم ..ميگي مامان اينو ميخوام فردا مهد بپوشم ؟ و يا خودت لباس پيشنهاد ميدي.....صبحها هم كه گاهي موقع لباس پوشوندن چشماتو باز ميكني ...ميپرسي : مامان داريم ميريم مهد كودك ؟ و همه اينا يعني كه با رفتن به مهد مشكلي نداري.آخيييييييييش...راضی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)