برای دردانه ام

مهد كودك ماه سوم وروز دختر و حرفا و كاراي وروجك

1393/6/13 12:47
نویسنده : مامان دردانه
1,117 بازدید
اشتراک گذاری

نفسم

مهد كودك رو دوست داري و خيلي سر حال و با نشاط از مهد خارج ميشي . اسم دوستات رو به همراه نام خانوادگيشون بلدي .و هر كدوم رو ببيني به من معرفي ميكني.

وقتي ميام دنبالت كل حوادث مهد رو بهم ميگي .

خيلي بيشتر از قبل به من وابسته شدي و همه چي رو ميگي مامان انجام بده مثلا پوشوندن كفشات يا بستن موهات . بجز مواقعي كه مهد هستي سخت ازم جدا ميشي...

1 شهريور رفتيم ديدن سارينا كوچولو دختر خاله بهناز ... كه دقيقا 39 روزه بود... خيلي برات جالب بود ...

روز 6 شهريور هم مرخصي گرفتم و رفتم هديه روز دختر برات خريدم و قبلش توضيح داده بودم كه فردا روز دختر هاي مهربونه و به هر كي ميرسيدي ميگفتي ... هديه اي كه برات خريدم كتاب الكترونيكي عمو فردوسه كه خيلي جالبه و دوستش داري.از طرف مهد كودك هم يه مداد تراش بهتون هديه دادن.

خيلي با مزه حرف ميزني؛ تقريبا همه كلمات رو درست ادا ميكني و كمي تو فعلها مشكل داري.

مثلا يك بار تو حموم گريه كردي كه چشمام ميسوزه و بعد گفتم مهرسا جون رو شامپوت نوشته چشمها را نميسوزاند... بعد شما به هر كي ميرسي ميگي : "شامپوي شما چشما رو ميسازاند؟"

و كلماتي كه اشتباه ميگي و من لذت ميبرم : تند ماهي (تن ماهي )؛ ماكيون (كاميون)؛آشفزخونه ؛ فيانو (پيانو)؛پنگوانگ (پنگوئن )؛ امير حسنگ (امير حسين )؛  و نهايتا ميخواي قصه بگي ميگي : يكي بود يكي نبود زير از خداي مهربون هيچ كس نبود؛ و خونه مادر بزرگه رو هم به اين شكل ميخوني : كلاغ خونه ي ما هميشه سبز و باره (كنار خونه ي ما هميشه سبزه زاره ...)؛لاكپشتهاي اينجا (لاكپشتهاي نينجا) و زيباي كفته (زيباي خفته) و شعر "نگران مني" مرتضي پاشايي كه تو برنامه ماه عسل خونده ميشد رو كاملا حفظي و مثل خود من خيلي اين ترانه رو دوست داري و بسيار هم جالب ميخوني....

هر وقت كاري كني كه بفهمي ازت ناراحت شدم زود مياي و ميپرسي : " مامان با من ناراحتي؟ " اگه بگم بله انقدر ميگي ببخشيد  ؛ببخشيد ....كه مجبور ميشم ازت قول بگيرم و بگم باشه بخشيدم و اونوقته كه ميگي بيا بوس كنيم همديگه رو .............

و اگه اولش بگم كه نه ناراحت نيستم از دستت ميگي : " پس بخند"............ قرررررررررررررربون دل مهربونت برم

 و اما يه كاري رو كه ميگم انجام نميدي ؛ يا كاري رو كه نبايد انجام بدي در حال انجام دادن هستي بهت ميگم :" مهرسا تا 3 ميشمرم .... وشروع ميكنم با صداي بلند به شمردن ....خيلي هول  تا به سه نرسيدم به خواسته م گوش ميدي...

خيلييييييييييي شيطون شدي و مدام كاراي پسرا رو تقليد ميكني و از روي مبل و ميز ميپري و اداي ژيميناستيك يا كاراته رو در مياري و ... اينو من نميگم همه اقرار  ميكنن كه شيطون شدي......... اينم از عوارض همنشيني با آقا پسرها بايد باشه ..................

لپمو ميكشي و ميگي : بچه  تو چقدر شيريني........

تخيل خيلي قوي داري و همه چيزايي كه تو مهد اتفاق ميوفته رو مياي خونه پياده ميكني. مثلا من رو ميكني مربي و خودت يكي از بچه هاي كلاس ميشي يا برعكس به من ميگي مامان شما ... باش و من خانم مربي.........

بعد حسابي شروع ميكني به بازي و ميري تو بحر نقشت............

شبا برا دستشويي از خواب بيدارم ميكني و ديگه خيس كردن جا تو شب نداريم .

رو توالت فرنگي ميشيني .

 

مهد كودك بجز چيزايي كه اول ثبت نام خواسته بودن اينا رو هم خواستند كه خريديم و تحويل داديم :

پولك و منجوق ؛ پارچه هاي رنگي گلدار ؛ چوب بستني ؛دكمه هاي مستعمل ؛ پوست گردو و پسته ؛ قيطان ؛ سوزن پلاستيكي ؛ چشم متحرك ؛ نخ كوبلن و قاشق و پيش دستي و ليوان يكبار مصرف

مهرسای عزیزم آماده شده که بره مهد کودک

موقع رفتن به مهد کودک

 با وجودیکه خودش از خواب بیدارشده اما انگار کمی هم خوابش میاد

مهرسای عزیزم در هنگام برگشت از مهد

پسندها (1)

نظرات (1)

سودابه
20 مهر 93 10:34
سلام مامان مهرسا جان.به خاطر مشکلات کاری خیلی وقته نتونسته بودم به وبلاگتون سربزنم. امیدوارم مهرسا جان همیشه سلامت باشد.در ضمن من بعد دوسالگی به دخترم شربت ویتان میدم خوبی این شربت اینه که همه ویتامینها رو در خودش داره به همراه آهن و روی. که تو اکثر شربت ها ممکنه یکیش نباشه.میتونین با شربت هایی که میدین میزان ویتامینهاشو مقایسه کنین. منتظر دیدن عکسهای تولد واتلیه مهرساجان هستم. در ضمن سنای من5/30 ماهشه قراره سه سال تمام شد برای یادگیری خیلی چیزهایی که ما وقتمون نمیشه یاد بدیم بزارم مهد کمی مردد بودم از اینکه تو مهد از بچه ها مریضی بگیره ولی با چیزهایی که شما نوشتین مصمم شدم که حتما این کارو انجام بدم.ممنون از وبلاگ خوبتون