برای دردانه ام

آزمايش و جواب آزمايش

عسلم روز 29 ارديبهشت برا آزمايشي كه خانم دكتر داده بود رفتم آزمايشگاه البته بابايي هم منو تنها نذاشت و باهام بود. اول كه ناشتا آز خون و ادرار دادم و بعد 50 گرم گلوكز(شكر) دادن بهم و گفتن كه با آب مخلوط كنم و بخورم و پياده روي نكنم و هيچ چيز ديگه نخورم و يكساعت بعد دوباره ازمايش بدم . دفعه دوم فقط آز خون دادم . تا اونجا كه ميدونم اين آزمايش ها بيشتر بخاطر اينه كه بدونن من ديابت بارداري يا مسموميت بارداري دارم يا نه . اون يه ليوان گلوكز حسابي حالم رو به هم ريخت و هر چيز شور و ترشي خوردم برطرف نشد. يكشنبه جواب ازمايش رو گرفتم و تو نت كلي سرچ كردم تا بتونم تفسير كنم . طبق جواب فقط يه كوچولو هموگلوبين و هماتوكريتم از حد نرمال كمتر بود كه...
29 ارديبهشت 1390

ویزیت هفته 28 ام

کوچولوی من  الان تو ماه هفتمي و به گفته خانم دکتر ٢٦ هفته و ٣ روز و به گفته سونو ٢٦ هفته و ٦ روزه هستی . الان حدودا  كمي كمتر از 900 گرم  وزنت هست و طول بدن خوشگلت  از سر تا پاشنه پا حدود 35.5 سانتي متر است. ٢١ اردیبهشت وقت دکتر داشتیم و چون اخر وقت بود و مطب خلوت و بابایی هم کلی نگران شما بودن به همراه من اومد داخل مطب تا هم دکتر رو ببینه و هم نگرانیهاش بابت ریزه میزه بودنت برطرف بشه . دکتر هم لطف کرد و سونو کرد و به بابایی نشون داد و تشریحت کردن که اين دستشه و این گوششه و ... و من بی نوا هم که مانیتور رو نمیدیدم و فقط حرفا رو میشنیدم . خیلی دلم میخواست بازم ببینمت. شکر خدا بازم همه چی مرتب بود و قرار شد من مای...
21 ارديبهشت 1390

22 هفته و 3 روز

عزیزم دیروز وقت دکتر داشتم و الحمدالله همه چی خوب بود . ریتم ضربان قلبت و تعدادش. وزنم هنوز نیم کیلو مونده به میزان قبل از بارداری برسه . و با احتساب دکتر شما ۲۲ هفته و ۳ روز داری. الان حدودا" ۳۰ سانتی متر و نیم کیلو هستی. قربونت برم الهی شکر خدا حالم بهتر شده اما تهوع صبحگاهی مثل ماههای اول به سراغم اومده و باید قبل از بلند شدن از جام چیزی بخورم و بعد بلند بشم . درضمن مدتیه هر روز بین ۵ تا ۵:۳۰ از خواب بیدار میشم . بدون هیچ علتی و تا صبح تو جام وول میخورم نمیدونم چه حکمتی داره . شاید خدا میخواد منو برا ورود جنابعالی و شب زنده داری ها آماده کنه.   ...
5 ارديبهشت 1390

تعيين جنسيت

پاره ي تنم بايد هفته قبل براي سونو گرافي ميرفتيم كه هم سلامتت رو  بگه و هم بگه بالاخره شما دخملي يا پسمل . اما بخاطر مريضي و شدت سرفه ها موكول شد به ۲۳ اسفند . جگر گوشه ي من ديگه طاقت صبر كردن نداشتم و به اتفاق بابايي رفتيم براي سونو .از صبح استرس باعث شده بود سردرد شديدي داشتم . گرچه ته دلم نتيجه رو ميدونستم اما كاملا درصد دختر يا پسر بودنت مساوي بود.البته اول سلامتت رو از خدا خواسته بودم. نوبتمون كه شد دكتر مراحل رو كاملا انجام داد و بعد از اينكه ميزان رشدت رو اندازه گيري كرد گفت دختر هستي . من كه از خوشحالي گريه م گرفته بود و بابا چندين بار از دكتر پرسيد كه جواب قطعي و صد در صده كه دكتر با خنده گفت ۲۰۰ درصد . و خلاصه با...
23 اسفند 1389

مريضي ماماني

نازنينم ۷ اسفند سرماخوردگي سختي گرفتم اما مرخصي بهم ندادند. شايد اگه ميدونستند تنها نيستم و تو هم با مني با مرخصيم موافقت ميكردن. اما بهر حال مجبور شدم يكشنبه شب يعني ۸ اسفند برم دكتر . ماماني گرچه اصلاااا دلم نميخواست دارو بخورم اما مجبور شدم . به خاطر خودم نه بلكه بخاطر وجود نازنين تو كه مبادا سرفه هاي زيادي كه ميكنم و چرك و تب و ضربان قلب و فشار بالا بهت آسيبي برسونه . خلاصه كنم كه اين بيماري ۲ هفته كامل طول كشيد و اخرش مجبور شدم برم دكتر متخصص ريه كه بهم اسپري داد و بعد از اون بود كه بهتر شدم . اما كلا در طي اين دو هفته بارها بالا آوردم (حتي آب رو )چون مدام سرفه ميكردم .خيلي بهم سخت گذشت و وزن كم كردم اما شكر خدا بهتر شدم و خانم ...
7 اسفند 1389

اولین سونو گرافی(nt و nb )

عزيزدلم تاريخ ۱۱ بهمن به اتفاق بابا رفتيم براي سونو . البته اين سونو با سونويي كه خانم دكتر تو مطب خودش داره خيلي فرق ميكنه . عزيزم اين سونو براي تائيد سلامتيت بود و بابايي كم مونده بود بره تو مانيتور . آخه من قبلا هم ديده بودمت و صداي قلبت رو شنيده بودم اما بابايي اولين بارش بود و اشتياق خاصي داشت . خصوصا وقتي دستت رو به طرف دهنت بردي . فداي اون دست كوچولوت برم . خلاصه شكر خدا همه چي نرمال بود . انشالله هميشه سلامت و تندرست باشي .      نتیجه سونو گرافی: در بررسی اولتراسونیک به عمل آمده ؛ رحم حاوی یک جنین زنده با حرکات طبیعی ؛ ضربان قلب منظم و پرزانتاسیون متغیر است . سن حاملگی در مطابقت با BPD(22mm و CRL(63mm ح...
11 بهمن 1389

دومین و سومین ویزیت

پاره تنم تاریخ ۲۰ دی دوباره وقت داشتم که همه چی عالی بود. برای اولین بار به وضوح دیدمت . سرت و حتی شاخه های دست و پای کوچولوت رو . خیلی حس خاصی داشت . حسی که بیانش خیلی سخته . اما کاش بابایی هم میتونست همه این لحظه ها رو با من تجربه کنه . دکتر برام ازمایش کامل نوشته بود که بعد از گرفتن نتیجه در تاریخ ۲ بهمن بردم پیش دکتر و شکر خدا هیچی تو آزمایشها و املاح بدنم کم یا زیاد نیست و از این بایت خیالم خیلییییی راحت شد. ...
20 دی 1389

اولین بار ویزیت دکتر

دردانه ی من اولین باری که دکتر رفتم(البته دکتری که با وسواس بسیار زیاد انتخاب کردم) روز ۲۲ آذر بود که توسط سونو اولین بار تو رو دیدم . البته شکلی شبیه یه لکه سیاه داشتی اما دکتر گفت همه چی مرتبه . برای سلامتیت همیشه دست به آسمانها خواهم برد   ...
22 آذر 1389