برای دردانه ام

سفر زيارتي به قم و جمكران و كاشان

1392/5/23 20:49
نویسنده : مامان دردانه
1,495 بازدید
اشتراک گذاری

بهونه زندگيم

من فرصت دارم كه كودكم را بزرگ كنم ؛ سعي خواهم كرد كمتر سخت بگيرم و بيشتر تائيدش كنم ؛ از جدي بودن دست بر ميدارم و بازي را جدي ميگيرم  ؛بيشتر از آنكه به ساعتم نگاه كنم به او نگاه ميكنم ؛ خدايا شكرت كه هنوز دير نشده....... 

وقتي شما به دنيا اومدي و يه جورايي با خدا راز و نياز كرده بودم كه دختر باشي و صحيح و سالم كه هم اسمت رو تو گوشت معصومه بزاريم و هم هر وقت شد ببريم  حرم حضرت معصومه .  خيلي وقت بود كه ميخواستيم و عملي نميشد تا اينكه بالاخره روز 23 مرداد به اتفاق بابا جون و عمه جون و پسر عمه هاي مهربون   حدوداي ساعت 4 عصر راه افتاديم به سمت قم  و حدود 9:30 رسيديم . و رفتيم جايي كه من از طرف اداره رزرو كرده بودم . بعد از خوردن شام رفتيم حرم حضرت معصومه و من برا بار اول بود كه ميرفتم و نماز و دعا و حدوداي 1:30 بود كه برگشتيم خونه . چون تو راه حرف جمكران و قم رو زياد زده بوديم شما به محض رسيدن به حرم گفتي " چقدر جمكران " و نميدونم ميخواستي فراواني يا عظمت چي رو نشونم بدي. خیال باطل. پنج شنبه صبح رفتيم جمكران و دعا و ............ و بعد گريزي زديم به كاشان . و ناهار رو در پارك كنار باغ فين كاشان خورديم  و شما تو نهري كه از وسط پارك رد ميشد حسابي آب بازي كردي گريچخ دوست نداشتم اما چون بچه هاي زيادي اونجا بودند نميتونستم مانع شما بشم و بعد بازديد از باغ و حمام  . و بعد استراحت كوتاه و رفتن به بازار سنتي كاشان . و قرار بود كه شب رو برگرديم قم و صبح روز جمعه راه بيفتيم كه متاسفانه ماشين خراب شد و متاسفانه هيچ نمايندگي يا تعميرگاهي باز نبود و  با زحمتهاي فراووني كه پسر عمه جون  كشيد موقتا درست شد و دير وقت شد . خلاصه تصميم گرفتيم شب رو كاشان بمونيم . و  من تونستم هماهنگي كنم با يكي از اداراتمون تو كاشان و خيلي لطف  كردن و بدون  طي مراحل اداري اجازه دادن كه شب بريم اونجا و از مهمانسرا استفاده كنيم . خلاصه اينكه صبح يه تعمير كار پيدا شد و بعد از يه كاري كه انجام داد و بيش از دو سه دقيقه طول نكشيد نزديكاي ظهر راه افتاديم به سمت قم و ناهار رو در رستوران ميلان قم خورديم و بعد از دو سه توقف برا استراحت شب رسيديم خونمون ... عزيز دلم تو اين سفر بسيار بسيار دختر خوبي بودي و با وجود راه طولاني و گرما و نخوابيدن هاي ظهر  بدقلقي نكردي و مثل هميشه نشون دادي كه اهل سفر هستي و همه جوره راه مياي و بازم نمره 20 گرفتي از مامان......و اينم بگم كه همه مون به اتفاق حس ميكرديم كه حتما تو خرابي ماشين حكمتي بوده نميدونم اما انگار ما نبايد راه ميوفتاديم به سمت قم .... واينكه ماشين درست جلوي يه مسجد يا تكيه خراب شده بود و داشتن دعاي توسل و زيارت عاشورا ميخوندن و باچاي از مون پذيرايي كردن و به اصرار هم ازمون خواستن كه حالا كه تا اونوقت شب اونجا بوديم كمي هم بيشتر بمونيم كه شام شب 5 شنبه اونجا  هم كه آبگوشت بود قسمتمون بشه كه انصافا هم خوشمزه بود و هم خيلي چسبيد. خدا احسانشون رو قبول كنه و جا داره كه از مردم خوب كاشان هم تشكر كنم  واقعا رسم مهمون نوازي رو به جا آوردن و هر كي رد ميشد سوال ميكرد كه كاري از دستم بر مياد و يا دعوت ميكرد كه بريم خونشون و از هر كي مسير ميپرسيديم هم ميگفت دنبالم بيايد و  آقايي كه لطف كرده بودن و روز تعطيل اومدن برا درست كردن ماشين و خلاصه با وجود خرابي ماشين و معطلي خاطره خوبي از مردم كاشان تو ذهنمون نقش بست .  

و اینم یه عکس با چادر به مناسبت این سفر

عکس با چادر مهرسا جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

ایتک(مامان نیایش)
27 شهریور 92 8:29
سلام
زیارت قبول همیشه به گردش و البته خوشی .

____________
خانمی من ادرس کلوب رو ندارم
اگر امکان داره بهم میدین ؟؟؟

منظورم کلوب مامای شاغل و بچه دار !!!!

گاهی که به مشکل میخورم از شما که تجربه مادریتون چندماه بیشتره سوال میکنم . بازم میخواستم بیام پیدا نکردم اردس رو .

دختر نازتو ببوس از طرف من

مریم
28 شهریور 92 11:35
مهرسا جون بعد از دیدنت اونم از نزدیک واقعا عاشقت شدم خیلی جیگری خاله
مرسي خاله جون منم خيلي شما رو دوست دارم
خاله ماهک
4 مهر 92 10:08
زیارت قبول .....
عزیز خاله تا اصفهان راهی نبود کاش میدیدیم همو منم دختر نازمو بقل بوس میکردم

خاله ي مهربونم متاسفانه ماشين كاشان خراب شد و وقتمون رو گرفت و در ضمن فقط خودمون نبوديم و مرخصي هم نداشتند مامان و بابام....... انشالله حتما اصفهان هم مييايم و شما رو هم ميبينيم .........