برای دردانه ام

مهد کودک و اولین گردش و روز کودک ؛ محرم ؛ کلاس زبان ؛ چک شدن دندونها

1393/8/16 20:51
نویسنده : مامان دردانه
1,668 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزترینم

كودكم كودك بمان ؛ دنيا بزرگت ميكند                             بره باشي يا نباشي  ؛گرگ ؛ گرگت ميكند

كودكم كودك بمان ؛ دنيا مداد رنگي است                      بهترين نقاش باشي ؛ باز رنگت ميكند

كودكم كودك بمان ؛ دنيا دلت را ميزند                            سخت بي رحم است ؛ ميدانم كه سنگت ميكند

ببخشید که این روزا انقدر سرم شلوغه که نمیتونم وبلاگت رو به موقع به روز کنم . از طرفی ماموریت یک هفته ای که اداره بهم داده بود و بعد هم کارای دیگه و مناسبتها و خلاصه واقعا وقت ندارم نه تو خونه و نه تو اداره . اینه که جسته گریخته مطالب رو برات مینویسم البته سعی میکنم هر وقت چیزی به ذهنم رسید به این مطالب اضافه کنم .

خب بازم باید بگم که کماکان رابطه خوبی با مهد داری. روزایی که پیرهن و دامن تنت میکنم خیلی راحت میبرمت مهد اما امان از روزی که بخوام شلوار پات کنم . گرچه بین خواب و بیداری هستی اما خیلی زود حس میکنی و شروع میکنی به چونه زدن . و باطبع یا من کوتاه میام یا کمی دعوامون میشه یا تا قانع کردن شما من با تاخیر میرسم اداره .

چیزای زیادی تو مهد یاد میگیری ؛ اداهای جالبی نشون میدی؛ مسلما بعضی چیزا مطابق میل ماست و بعضی حرکات و کلمات خوشایند ما نیست .

روز 15 مهر رضایتنامه ای دادن که امضا کنیم تا شما به همراه بچه های مهد و مربیا به مناسبت روز کودک برید تاتر موزیکال کانون پرورش فکری کودکان و  روز بعدش هم گشت شهری و برنامه های موسسه خیریه روزبه . خیلی کلنجار رفتیم با خودمون و سبک سنگین کردیم تا بالاخره با دلمون کنار اومدیم و بخاطر شما راضی شدیم رو دلمون پا بزاریم و علی رغم وارد کردن استرس خیلی زیاد به خودمون رضایتنامه رو امضا کردیم . و اما هر دو روز به شما خیلی خیلی خوش گذشته بود .

عصر روز کودک هم شما رو دوباره به خواست خودت بردم موسسه روزبه اما وسطا خوابت گرفت و دیگه تا آخر برنامه ها نموندیم . به مناسبت این روز هم برا شما یه عروسک خوشگل خریدیم که اسما عروسک حمومه و میتونی ببری حموم .

محرم  و مناسبتهای دیگه تو مهد کمی براتون توضیح میدن و کارایی میکنن که شما بیشتر با اون مناسبت آشنا بشید  . مثلا برا عید غدیر گفتی مامان امروز بهمون گفتند حضرت علی دست خدا رو گرفته برده بالا...هر چی درستش رو توضیح میدادیم حرف خودت رو تکرار میکردی.

 و محرم هم به بابا گفته بودی که " یزید گلوی اصغر اصغر رو خونی کرده و بهش آب نداده " البته اصغر رو عسگر تلفظ میکنی.و براتون پرچم سیاه درست کردن و شله زرد براتون پختن .

یه جمله ای که زیاد میگی اینه که هر وقت کاری میخوای یا چیزی درخواست میکنی و ما گوش نمیکنم میگی : دیگه باهات بازی نمیکنم دختر بی ادب" و با بغض میگی و میری یه گوشه میشینی و همش منتظری که بیام و نازت رو بکشم ..............بووووووووووووووووووووووووووووووووس

و اما بین کلاس زبان و موسیقی و نقاشی به میل خودت کلاس زبان ثبت نام کردیمت . و از 19 مهر کلاست شروع شد که هفته ای دو بار و تو مهد برگزار میشه .

و یه مطلب دیگه اینکه یه دندانپزشک اومده بود مطب و دندوناتون رو معاینه کرده بود و برگه داده بود که والدین پر کنن و داخل برگه نوشته بود پلاکتی مشاهده نمیشود که خب جای شکر داره .

 

و نهایتا اینکه موهات رو کوتاه کردم . هم بخاطر اینکه نمیزاشتی ببندم و هم بخاطر اینکه  خیلی کم پشت شده بود .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)