29 ماهگي؛ شب يلدا و تولد بابا حميد ؛ سرماخوردگي و چكاپ
عمرم....
بايد بگم كه اين مدت اتفاقات زيادي نيفتاده و روزهامون بخاطر سردي هوا و ساعت كار بابا در خونه سپري ميشه ....
اما مهمترين وقايع اين مدت :
عكساي تولد دو سالگيت رو از آتليه گرفتيم .
همه لحظه های پایانی پاییزیت پر از خش خش آرزوهای قشنگ
همينطور جشن تولد بابا رو در شب يلدا برگزار كرديم كه شما همش ذوق ميكردي و ميگفتي كيك بخوريم و شمع فوت كنيم و تولدت مبارك ميخوندي و ...برات توضيح دادم شب يلدا چيا ميخورن و چه كارايي ميكنن . اما متاسفانه يادم رفت به نيت شما برات فال بگيرم و انشالله سال آينده.
همينطور يه درخت كريسمس درست كرديم و برات كمي در موردش توضيح داديم و با عباراتي از قبل باببانوئل؛ درخت كريسمس ؛ و ... آشنا شدي.
همينطور بابا جون بابت پاش شله زرد نذر كرده بود كه روز اربعين به اتفاق خاله شادي پختيم البته كم و شما كه قبلا هم خورده بودي خيلي دوست داشتي...
و اما..... 14 دي ماه شب بود كه اومدي بوسم كني و حس كردم كه لبات خيلي داغه و وقتي دست رو سرت گذاشتم ديدم كه خيلي تب داري.اما سرحال بودي وبازي ميكردي.شربت استامينوفن دادم و ديدم پائين نيومد......شب رو تقريبا مدام بيدار ميشدم و تبت رو چك ميكردم البته حدوداي 2 ديدم كه تبت به 40 رسيد و مجبور شدم از شياف ديكلوفناك استفاده كنم . دوباره شب بعدش هم تبت بالا رفت . در واقع صبح ها نسبتا خوب بودي و فقط نوك بينيت قرمز بود و چشمات كوچيك شده بود و از اوايل شب تبت بالا ميرفت و به 40 ميرسيد ... شب دوم هم با شياف آوردم پائين . و مرخصي گرفتم و پيشت موندم ..... و هيدروكسي زين رو هم شروع كردم .. و قطره كلرايد سديم چون آب بينيت بسيااااار كم ميومد و روزي دو سه تا عطسه ميكردي .
ار دكترت وقت گرفتم البته بين مريض و با بابايي برديم و گفت عفونت ويروسيه و دوره3 الي 5 روزه داره ...
و بجاي استامينوفن ؛ تايلوفن داد ؛ و گفت چون دو سال رو تموم كرده بجاي هيدروكسي زين ؛ ديفن هيدرامين ميدم و همينطور قطره بيني كلرايد سديم ...... اما از همون شب بهتر شدي و تبت پائين اومد البته كمي آبريزش بيني داشتي.
گفت كه بعد از دو سالگي فرو سانول و ويتاني كه داريد تموم كنيد و بجاش شربت مولتي ويتامين kinder داد ...... و همينطور شربت آسماويت براي مقاوم تر كردن بدنت.........
از قد و دور سر بسيار راضي بود اما گفت از دفعه قبل تا الان فقط 600 گرم بيشتر شده (تقريبا در عرض 6 ماه) ولي گفت كه اگه تحركش زياده طبيعيه كه فقط اين مقدار وزن گرفته باشه ......اما بازم ابراز رضايت كرد . و گفت كلا با همين رويه ادامه بديد ......
وزن : 11.800 قد :90دور سر:49
دخملي من آخه من زياد بهت هله هوله نميدم و دوست ندارم با چربي و شيريني و ... وزنت بره بالا ..... اصولا چيزاي مقوي ميخوري مثل زيتون ؛ ماست و شير عسل ؛ آجيل خام ؛ پفيلاي خانگي و ميوه و ...
و اما مهرسا در 29 ماهگي :
- آهنگهايي كه ميخوني و دوست داري: ترانه اي جونم سامي بيگي؛ترانه آخ ببين بدنمو ؛ راه رفتننمو ؛ تاب كمرمو از ساسي مانكن؛ترانه زمستون و بهار و تابستون و پائيز از سپيده ؛ و خيلي آهنگاي ديگه
- به دوربين بسيار علاقه داري و تا دوربين رو ميبيني با گريه و نق و خواهش و ... ازمون ميگيري و كلييييي عكس ميگيري . فكر كنم عكاس متبحري بشي چون خوب عكس ميگيري و اصولا عكس گرفتن از اجسام بيجان رو هم دوست داري...مثلا گل قالي ؛ و ....
- چشم چشم دو ابرو رو بسيار خوب ميكشي و واضح
- به لپ تاپ و موبايل اصولا تاچ خيلي علاقه داري و تقريبا بلدي كه لپ تاپ رو روشن كني و بري از آيكنهاي دسكتاپ يكيش رو باز كني و موبايل هم ميتوني بري دوربين يا عكسا رو پيدا كني ...و با ذوق صدام ميكني كه ببينم......
- اصولا سخت بهت لباس ميپوشونيم وقتي ميخوايم بيرون بريم همش شرط ميزاري كه كلاهم رو اگه سرد بود بزارم ؛ دكمه هاي كاپشن رو نبند؛ شال گردن رو گره نزن و ....
- خيلي وقتها ميخوايم جايي بريم ميگي من نميام شما بريد ...اما وقتي ميريم جايي ديگه دل كندن برات سخت ميشه و همش ميگي نريم خونه مون
-رفته بوديم برات بستني بخريم . اقاهه ازت پرسيد چه رنگي ميخواي و نگاه كردي و گفتي صورتي كم رنگ ؛ نارنجي و صورتي پر رنگ.....
- ايام هفته رو از رو سي دي باشگاه ميكي موس ياد گرفتي و به جمعه كه ميرسي ميگي جمعه ...تعطيله
-سوالاتي كه تعداد ازت ميپرسيم با 3 تا جواب ميدي
- شير عسل كه دوست داري در سه حالت ازم ميخواي....شير عسل كمرنگ (عسل كم داشته باشه ) ؛ شير عسل پررنگ ( عسل زياد ) و شير عسل بدون عسل.
- آب سرد و آب نرم ( به جاي آب گرم )
-عمه جون ميخواسته قل هو والله يادت بده خلاصه تموم شده و از شما خواسته كه بگي ... عمه گفته : قل و شما ادامه دادي گل همه رنگش خوبه .......
- علاقه وافري به پوشيدن لباس داري ؛تابستوني و زمستوني و كوچيك و بزرگ برات فرقي نميكنه و همه رو از روي هم ميپوشي.
- با خودت زياد حرف ميزني و شعر ميخوني
- خيلي زيبا با عروسك هات بازي ميكني
-ميري سر لپ تاپ و ميگي ميخوام دانلود كنم .... و مدام دست همه رو پس ميزني و خودت صفحه رو اسكرول ميكني
-مدام ازمون ميخواي بيايم اتاقت تا شما بازي كني..
- ظهرها اصولا با غر زدن ميخوابي و روي پا و شبا بسيار راحت و كنارم
و اما يه روز بهم گفتي : مامان بريم پيتزا پيتزا ؟
گفتم بله انشالله حتما ميريم ...
گفتي : مامان شما چه پيتزايي دوست داري؟ و بعد ادامه دادي ...من پيتزاي مبصوصي (مخصوص)دوست دارم ............