برای دردانه ام

اولین روز کاری مامانی

1390/11/1 11:09
نویسنده : مامان دردانه
2,128 بازدید
اشتراک گذاری

دخترکم
امروز اول بهمنه و اولین روز کاریه من بعد از ٦ ماه . البته باید از ٨ ام بهمن میومدم سر کار اما چون تو این هفته ٢ تا تعطیلی داریم این هفته رو برا شروع انتخاب کردیم که یک روز درمیون اومدن باعث بشه که هر دومون یواش یواش به جدایی از هم عادت کنیم . قرار شده که عمه جون زحمت نگه داشتن شما رو بکشن اما با توجه به شرایطی که پیش اومده چند روزی به عقب میوفته و روز اول رو خاله شادی زحمت کشید . صبح ساعت ٦.٣٠ نق زدی (البته تو خواب) و تو همون حالت خواب شیر رو خوردی و حتی بعد از تعویض جات هم بیدار نشدی و آروم لباس تنت کردم و بازم بیدار نشدی و حدود ٧:١٥ با بابایی بردیم خونه خاله جون مهربون(که انشالله فرصتی باشه که از زحمتهاش تشکر کنیم و جبران).... .من خیلی استرس داشتم مثل بچه ای که بار اول میره مدرسه . قلبم هی تالاپ و تولوپ میکرد .خلاصه با همکارا سلام و احوال پرسی و تبریک و بعد هم رفتم خدمت مدیر کل محترم . که لطف کردن و گفتن که اصلا از بابت مرخصی نگرانی نداشته باشم . خیالم خیلی راحت شد .

اما همش نگرانتم . همش میگم نکنه بی من بیتابی کنی؛ نکنه دنبالم بگردی؛ نکنه و دهها نکنه دیگه ...

دخترم تو هم دلت برا من تنگ شده .... وای که دلم یه ذره شده برا اینکه بغلت کنم و محکم بوست کنم ...  مدام نگاهم به ساعته و ثانیه شماری میکنم که وقت رفتن بشه و بیام دنبالت . در ضمن تو کریر که به ماشین متصل میشد ننشستی و فعلا قرار شده صبحها با بابا حمید ببریمت و ظهر هم با بابایی (بابا بزرگ) بیایم دنبالت .

دخترم اما میدونم که تو دیگه بزرگ شدی و شرایط کاری مامانی رو درک میکنی . اگه بدونم که بی من بی قراری من بیقرار تر میشم. از اینکه دختر خیلیییییییییییییی خوبی هستی  و کسی رو که پیشش میمونی اذیت نمیکنی مطمئن هستم . انشالله که تو هم اذیت نشی فرشته ی من . خیلیییییییییییییییی دوست دارم و با گذشت هر ثانیه بیشتر دوست دارم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

azin
4 بهمن 90 10:39
mehrnaz joonam negaran nabash dokhmaremoon darkesh balast... midoone be khatere refahe khodesh dari tanhash mizario tahamol mikone... vaghty bozorg shod booset mideo azat tashakor mikone...
mami neda
9 بهمن 90 9:05
سلام... عزیزم میدونم سخته ولی خوب واسه راحت زندگی کردنه فرشته کوچولو باید تحمل کرد...... افرین مامان مهربون