برای دردانه ام

برنامه های مهد کودک و چند تا از نقاشي هاي مهرسا

شیرین زبونم خدا رو شکر مهدت خیلی مدیریت خوبی داره و براتون برنامه های خوبی تدارک میبینه..  روز 30 اردیبهشت شما رو از مهد بردن شهرک ایمنی و بعضی قوانین رانندگی و تابلو ها رو بهتون یاد داده بودن و بهت خوش گذشته بود. روز 3 خرداد هم بردنتون پارک بانوان . گفته بودن براتون لباس راحت بپوشونیم و آفتاب گیر و زیر انداز و خوراکی و ناهار مورد علاقه شما. خیلی هیجان داشتی . ناهار به درخواست خودت سالاد ماکارونی و سالاد اولویه برات درست کردم و مثل همیشه به عنوان خوراکی لیموناد و کیک انتخاب کردی.. يكي از روزهاي قبل از نيمه خرداد هم از مهد بردنتون تولد دوست خوبت نيلا جون كه همسن شماست ولي در كلاس سميرا جون. تولد مفصل و در سالن رستوران آريا بر...
22 خرداد 1394

رفتن به تهران بخاطر لوزه شما

کوچولوی من.. بهار شد و کماکان شما مریض هستی.. دیگه از بس دکتر بردمت و دارو دارم خسته شدم . حس میکنم ضعیف شدی. ... بعضی وقتها نه میتونم بگم مریضی و نه سالم سالم ... انگار کلا مجاری تنفسیت تحریک شده و بیشتر وقتها تک سرفه میکنی...انشالله که هر چی زودتر خوب خوب خوب بشی. بعد از اینکه دکتر خودت گفت که لوزه هات بزرگه و دکتر متخصص گوش و حلق و بینی  هم گفت نیاز به عمل داره بخاطر اینکه مطمئن بشیم به دکتر بسیار خوب تو تهران پیدا کردم که متخصص گوش و حلق و بینی اطفال بود و ازش وقت گرفتیم و روز 23 اردیبهشت راه افتادیم به سمت تهرن و یکراست رفتیم مطب دکتر بهرام ملکوتی و بعد از معاینه گفتند که لوزه هات حتما نیاز به عمل داره و مثل قلکی میمونه که فقط ی...
22 خرداد 1394

نوروز94

دخنر نازم امسال تحویل سال ساعت 2 و 15 دقیقه نیمه شب بود و قرار بود همگی خونه آقاجون باشیم که بخاطر مریضی شما ما خونه خودمون موندیم . امسال اولین سالی بود که اقا جون تو جمعمون نبود و جای خالیش خیلی خیلی بیشتر از هر روز دیگه حس میشد . امسال اولین سالی بود که تحویل سال بیدار نبودیم .. روز اول عید به نوعید آقاجون سپری شد و بخاطر همین مسئله هم همگی تصمیم گرفتیم  برا تعطیلات عید برنامه سفر نچینیم .. دید و بازدید خاصی نداشتیم بجز اقوام درجه یک. بابا بزرگ و دایی هم قرار بود با تور برن سفر که بخاطر مریضی شدید سفرشون رو کنسل کردن و کل تعطیلات خونه استراحت کردند و به علت ترس از سرایت نتونستیم کنارشون باشیم و بهشون سر بزنیم . در کل ع...
22 خرداد 1394

تبریک عید

نميدانم تو را به اندازه نفسم دوست دارم  يا نفسم را به اندازه ي تو..... نميدانم چون تو را دوست دارم نفس ميكشم  يا نفس ميكشم كه تو را دوست بدارم..... نميدانم زندگيم تكرار وست داشتن توست  يا تكرار دوست داشتن تو زندگيم.... تنها ميدانم كه دوست داشتنت  لحظه لحظه ي زندگيم را ميسازد... و عشقت ذره ذره ي وجودم را... عيدت مبارك ...
3 ارديبهشت 1394

اسفند 93 و گوش درد مهرسا و به دنيا اومدن دو تا ني ني ناز

بهترينم... 1 اسفند ب خونه عزيز جون بوديم و شما نصفه شب از خواب بيدار شدي و گريه كردي و گفتي گوش راستت درد ميكنه ..مسكني دم دستم نبود  و فقط تونستم كمي پماد پيدا كنم و بمالم و حوله داغ كنم و بزارم رو گوشت و بخوابونمت... اما روز بعد ديگه اثري از گوش درد نبود  اما با اين وجود برديمت دكتر گوش و حلق و بيني (دكتر ط..) و گفت لوزه داري و بايد عمل بشه و گوشت هم عفونت داره و آنتي بيوتيك داد و من دو روز دادم اما ديدم گوشت درد نميكنه سرخود قطع كردم (ميدوني كه به داروي هيچ كسي غير از دكتر خودت اعتماد ندارم )و سرحال بودي تا اينكه 10 اسفند از مهد تماس گرفتن كه گوش مهرسا جون درد ميكنه و لطفا زودتر بيايد دنبالش ..وقتي اومدم خوب بودي و گفتي ديگه...
11 فروردين 1394

42 ماهكي ....

 نازنينم..... ترم پيش كلاس زبان ميرفتي و اين ترم دوست داشتي بري كلاس موسيقي . اين شد كه تو كلاس موسيقي مهد هم  ثبت نامت كرديم و برات بلز هم خريديم (استادت هم آقاي كيا هستند) اما بخاطر اينكه حيف بود زبان رو نيمه كاره بزاري دوباره زبان هم ثبت نامت كردم كه اين ترم خيلي بيشتر علاقه نشون ميدي .. و جملات و كلمات رو خونه تكرار ميكني ..اميدوارم هميشه موفق باشي .... زبان اين ترم هم ميان ترم و هم پايان ترم 100 گرفتي و خيلي خيلي خوشحالم كردي.. تو اين مدت جشن سيسموني ني ني خاله شادي(22 بهمن ) رفتيم . خيلي دختر خوب و خانمي بودي كه با توجه به اينكه اونهمه وسايل خوشگل و لباسا و اسباب بازي هاي خوشگلي بود كه من هوس ميكردم اصلا حسادت...
27 بهمن 1393

ويزيت توسط دكتر ارتوپد اطفال

دختر كوچولوي من... بخاطر اينكه حس ميكردم پاهات رو حالت X ميزاري و چند تا دكتر بردم و هر كدوم حرف متفاوتي زده بود بعد از كلي جستجو از اينترنت دكتر سعيد توكلي رو پيدا كردم و رزومه كاريش رو خوندم و خلاصه تصميم گرفتيم شما رو ببريم تهران پيش ايشون كه جراح و  متخصص بيماريهاي استخوان و مفاصل و فوق تخصص ارتوپدي اطفال بودند نهايت اينكه زحمت رو به عمو ايرج داديم تا برات وقت بگيره و روز 7 بهمن راه افتاديم به سمت تهران و يكراست بعد از صرف ناهار رفتيم  مطبشون  . اولا بايد بگم دكتر بسيار شوخ و خوش برخوردي بودند و بعد از اينكه من مشكل رو گفتم قبل از معاينه يكسري عكس نشون داد كه پا تو هر سن بايد چه شكلي باشه و دقيقا پاي بچه هاي 3 الي 4 سال...
27 بهمن 1393

مريضي دوباره مهرسا

نور چشمم... ... متاسفانه كل پائيز و زمستون رو مريض بودي و تا كمي بهتر ميشدي دوباره از كس ديگه اي بهت سرايت ميكرد . اين كاملا طبيعي بود چون اولين سالي بود كه پائيز  و زمستون مهد بودي و بالطبع تو كلاس 10-15 نفره حتما كسي هست كه مريض باشه و شما هم تو سني نيستي كه بدوني چطور ميشه مانع از سرايت سرماخوردگي از كسي به خودت بشي. و واقعا هم شرايط اين امكان رو نميداد كه وقتي مريض ميشي تا خوب شدن كاملت مهد نبريم . چند روز پيش اين و اون و چند روز مرخصي من و بابا و نهايتا بازم مهد و سرماخوردگي... خلاصه از بس دارو دادم و دكتر بردم هم ضعيف شدي و هم همه مون كلافه.. و اما جمعه 19 دي دوباره رفتيم دكتر كلينيك و ايندفعه هر سه تامون .. كه دكتر عمومي بر...
27 بهمن 1393