برای دردانه ام

آزمايش خون و عمل لوزه مهرساي عزيز

1394/12/2 13:38
نویسنده : مامان دردانه
2,795 بازدید
اشتراک گذاری

دلبندم 

گفتم كه بخاطر لوزه شما سه بار رفتيم تهران .يك بار پيش يه دكتر و دوبار پيش دكتر ديگه. و نهايتا تصميم گرفتيم كه شهر خودمون عمل كنيم . دكتري كه تهران برده بوديم يكي از دكتراي حاذق رو پيشنهاد كرد و گفت از دانشجويان بسيار زرنگش بوده و براش معرفي نامه نوشت .

... شما رو برديم پيش جراح و متخصص گوش و حلق و بيني كه انتخاب كرده بوديم و عكس و نامه دكتر تهران رو ديد و تائيد كرد كه نيازه عمل بشي و خواست آزمايش خون انجام بديم و  نامه دكتر بيهوشي.

11 بهمن شما رو برديم پيش خانم دكتر مهربونت و آبله مرغون و ماجراي دكتر تهران رو براش تعريف كرديم و اون هم دكتري رو كه انتخاب كرده بوديم رو تائيد كرد و كامل راهنمايي كرد كه چه كارايي بايد انجام بشه  و بجاي متخصص بيهوشي نامه نوشت برا دكتر جراح كه دريافت ماده بيهوشي برات ايرادي نداره . وزنت هم در 11 بهمن 15.200 بود.

قرار بود آزمايش خون رو انجام بديم  كه متاسفانه دوباره شما مريض شدي و شروع كردي به مصرف آنتي بيوتيك . 

نهايتا 26 بهمن صبح برديمت آزمايشگاه و خواستي فائزه جون ازت خونگيري رو انجام بده چون دفعه اول خيلي عالي خون گرفته بود كه حتي آخ نگفته بودي. فائزه جون اومد و خواست ازت خون بگيره كه متاسفانه نشد و كلي تلاش بي نتيجه و دوباره خواست از دست ديگه ت با سرنگ بزرگتر خون بگيره و شما اصلا و ابدا گريه نكردي فقط رفتي بغل بابا و محكم بغلش كردي و بالاخره راضي شدي اجازه بدي از دست ديگه خون بگيرن. و اما من.... تا شنيدم  خون تو سرنگ نمياد  و بايد اينكار دوباره انجام بشه فشارم افتاد پائين و يه لحظه سرم گيج رفت و نزديك بود بيفتم كه نگهم داشتن و خوابوندن رو تخت و بهم آب قند دادن و پاهام رو بالا نگه داشتن و گفتن كه رنگم مثل گچ سفيد شده...نهايتا با هر سختي بود خون شما رو نمونه گرفتن   و امااااااااا... ظهر اطلاع دادن كه همه ازمايشها انجام شده اما تا ميخواستم PT و CBC رو آزمايش كنن خون لخته شده و بايد نمونه گيري دوباره انجام بشه .دنيا دور سرم چرخيد و  حال بسيار بدي داشتم چطور ميشد دوباره بهت بگم ميخوان خون بگيرن.......

نهايتا با وعده جايزه و ... تكرار شجاعتت  راضي شدي دوباره بياي آزمايشگاه  و ايندفعه دكتر خودشون ازت خون گرفتن اونم با دستگاهي كه رگها رو نشون ميداد گرچه بخاطر كبودي جاي سوزن دوباره كمي طول كشيد اما بالاخره كابوس تموم شد . البته شما كمي نق زدي .. بعد برديم و برات جايزه خريديم و شام هم غذاي مورد علاقه ت يعني ساندويچ هات داگ خوردي ...

عصر همون روز جواب آزمايش رو گرفتيم و هم پيش خانم دكتر خودت برديم و هم پيش دكتر كه قرار بود شما رو جراحي كنه و گفتن همه چي برا عمل مناسبه . 

چهارشنبه 28 بهمن نامه معرفي به كلينيك رو دادن .و شما رو روز 29 بهمن ساعت 10:15 بردن اتاق عمل.البته قرار بود ساعت 9 عمل بشي. و گفته بودن بايد 7 ساعت چيزي نخورده باشي كه بجز شام و شيريني و .. قبل از خواب ؛ بابا جون ساعت 2 نيمه شب بيدار شد و برات شير عسل درست كرد . اوايل تو كلينيك سرحال بودي اما زماني كه بچه اي رو از عمل در اوردن و حالش بد بود و ناله و داد و بيداد ميكرد كمي ترسيدي و حاضر نشدي لباس اتاق عمل بپوشي.و به زور و هزار لودگي لباس تنت كرديم . و موقع رفتن به اتاق عمل هم ميگفتي مامانم هم بياد و نهايتا پرستار ها بردنت داخل  و هر لحظه تا اومدنت برا من سالي گذشت تا اينكه گفتن عمل تموم شده و ريكاوري هستي.

حدود 11:30 اوردن و هنوز كامل به هوش نيومده بودي كه تحويلت دادن . و لحظات سختي رو تجربه كرديم تا كامل به هوش بياي.. ناله ميكردي و ميومدي جلو تو بغلم و دوباره ميوفتادي و اين هي تكرار ميشد .. تا اينكه يكي دو باره مامان گفتي و چشمات رو باز كردي.

ممنونم از كسايي كه تو اين روز من و بابا جون رو تنها نزاشتن ..

2 ساعت بعد از تحويل ميتونستي چيزي بخوري. اما حاضر نبودي تا اينكه پرستار اومد و گفت اگه نخوري نميتوني بري و مجبور شدي سه چهار قاشق بستني بخوري و يكي دو قلوپ آب سيب 

 

ساعت 4 از بيمارستان مرخص شديم در حالي كه شما حال مساعدي نداشتي و درد ميكشيدي. البته خواسه بوديم تا بهوش نيومدي برات شياف بزارن كه كمتر اذيت بشي...

 

پسندها (2)

نظرات (2)

نسیم جون
7 اسفند 94 8:49
بیچاره عزیزم چقدر درد کشیده
بهار مامانی شایلین عسلی
16 شهریور 95 10:10
سلام مامانی خووشحال میشیم به وبلاگ ما هم سربزنید..رمز ما:1200