برای دردانه ام

تابستان سال 95 و تولد 5 سالگيت

1395/9/15 9:50
نویسنده : مامان دردانه
1,537 بازدید
اشتراک گذاری

آهسته فتح كرده اي با چشمهايت 

هر چه داشته ام را ...

حالا تمام جهان من مستعمره ي توست !

تاريخ 27 تير 95: صبح از طرف مهد بردنتون تولد همكلاسيت (نيلا جون ) و كلي بهت خوش گذشته بود. عصر هم به اتفاق همكاراي نازنينم شما و رها جون و آوا جون و آرشيدا جون رو برديم تاتر " اين مزرعه مال كيه "

تاريخ 30 تير 95: يكي دو روزي بود غذا نميخوردي و همش ميگفتي دهنم درد ميكنه و كف دست و پات هم يكي دو تا جوش زده بود. از اونجايي كه رها جون قبلا اين مدل بيماري رو گرفته بود آشنايي جزئي داشتم و وقتي هم بردم پيش دكترت تائيد كرد كه ويروس دست و پا و دهن گرفتي.

تاريخ 3 مرداد 95: عروسي تيناي عزيزم.كه خيلي بهت خوش گذشت خصوصا كه خواهر آقا دوماد بين اون همه بچه گشت و شما رو انتخاب كرد تا در رو برا عروس و داماد باز كني تا وارد سالن بشن و خيلييييييي از اين بابت خوشحال بودي و همش ميگفتي چون دختر خوب و مودبي بودم و اصلا وسط سالن شلوغ نميكردم منو انتخاب كردن .

و اما قرار بود تولد 5 سالگيت رو تو مهد بگيرم و كلي تزئينات اماده كرده بودم و چاپ كرده بودم و لباست هم آماده بود و خلاصه از مهد هم وقت گرفته بودم و روزش مشخص شده بود. تقريبا برنامه ريزيم تموم شده بود.اما ماجرا از اين قرار شد كه شب قبل از تولد شما كه تولد بابا بزرگ بود متوجه شدم كه بابا بزرگ به اتفاق دائي و رويا جون رفتن باغ عمه جون و اين شد كه كيك خريديم و رفتيم اونجا تولدشون رو تبريك گفتيم  و از اونجاييكه ترسيديم كيك كم بياد يكي هم به نيت شما خريديم و با بابا بزرگ  كيك بريدي و همه تولدت رو تبريك گفتن. شب تولدت هم عمه جون مهربونت به اتفاق خانواده و بابا بزرگ و دائي اينا اومدن خونه مون به صرف عصرونه و دوباره كيك خريديم و تزئينات رو خونه انجام داديم . و اين شد دومين تولد شما..همين علت باعث شد كه با بابا مشورت كنيم  و قيد تولد امسال شما تو مهد رو بزنيم . چون سومين تولد ميشد و از طرفي به تولد مهد راضي نبودي و اصرار داشتي طرف صبح همكلاسهات رو  خانه ي بازي  دعوت كنيم  و كلي هم اورد ميدادي. نهايتا تولد مهدت رو كنسل كرديم .اما راستش ته دلم زياد از اين موضوع راضي نبودم چون اگه ميدونستم قراره تولد مهد نداشته باشي تولد خونه ميگرفتم برا عمه ها و عمو ها و .. و يا حداقل ت كيك تولد خصوصيه خصوصي رو  متناسب با تم تولدت يعني ميني موس ميگرفتم .اميدوارم سال بعد بتونيم يه تولد توووووووپ برات بگيريم . ناگفته نمونه به خودت هم علت رو گفتيم و راضيت كرديم كه تولد كنسل بشه . 

تاريخ 19 مرداد 95: عمو جون بنده همه خانواده رو كه بدون احتساب غائبين تقريبا 70 نفر بوديم براي شام پارك دعوت كرد و تا نيمي از شب اونجا بوديم و به همه مون از جمله شما خيليييييي خوش گذشت . 

تاريخ 3شهريور 95: عروسي نويد جون كه بازم در كنار بچه ها خيلي به شما خوش گذشت . بماند كه هميشه چون ظهر نميخوابي اخر شب مراسم ( تو باغ و خونه و .. ) خوابت ميبره . 

تاريخ 7 شهريور 95: به اتفاق خاله نسترن شماو فرناد جونم رو برديم تاتر ديوهاي پليد .

تاريخ 13 شهريور 95: بله برون شاهين جون . چقدر امسال رو دوست داشتم . همش مناسبتهاي خوب و عروسي و مراسم خوشي. اميدوارم سالهاي آينده همه مثل اين سال و حتي بهتر از اين سال باشه . 

و اما مهد شما از تاريخ 13 شهريور تا 16 شهريور تعطيل بود و تو اين مدت يك روز زحمت نگه داشتن شما رو خاله شادي كشيد و يكروز فاطي جون مهربون  و يك روز بابا مرخصي ساعتي گرفت و شما رو حدود 9:30 اورد اداره من و يك روز من  مرخصي گرفتم .

تاتر ديوهاي پليد به همراه فرناد جون 

تاتر ديوهاي پليد به همراه فرناد جون

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تاتر "اين مزرعه مال كيه " به همراه آرشيدا جون و رها جون 

عروسي 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)