برای دردانه ام

اولین های مهرسا

1391/3/24 11:57
نویسنده : مامان دردانه
1,967 بازدید
اشتراک گذاری

جیگر طلا
 

تصمیم گرفتم تا جایی که میتونم اولین ها رو برات بنویسم . اولین باری که کاری کردی یا اتفاقی افتاد و یا ...

 اولین هوای باز: روز فردای به دنیا اومدنت که بردیم خونه اولین باری بود که تو هوای آزاد بودی .

اولین ویزیت دکتر: اگه ویزیت دکتر تو بیمارستان در روز تولدت رو حساب نکنیم اولین باری که رفتی مطب دکتر (به اتفاق بابا حمید و عمه ناهید و خاله شکوه)برا ویزیت روز ١٢ مرداد بود درست وقتیکه ٣ روزه بودی.

اولین ازمایش: اولین آزمایش تست غربالگری بود که روز ١٣ مرداد وقتی ٤ روزه بودی رفتی به اتفاق بابا حمید و عمه زهره و خاله شادی و از کف پات خون کشیده بودن البته بسیار جزئی.

اولین حموم: روز ١٨ مرداد که روز دهم تولدت بود خاله شکوه و عمه ناهید بردنت حموم.

اولین رستوران : مهمونی به مناسبت تولدت و مراسم نامگذاری بود که ٢١ مرداد یعنی ١٢ رمضان بود که در سالن نور افطار دادیم .البته فقط اقوام درجه یک (حدودا 35 نفر) و اون شب اولین شبی بود که من و شما و بابایی تنها موندیم .

اولین روز تنها موندن من و شما: روز ٢٢ مرداد که بابایی هم سر کار رفت و هیچکس هم پیشمون نبود

اولین باری که من و شما تنها رفتیم بیرون : روز ٢٣ مرداد که دو تایی رفتیم خونه بابایی(بابای من)

اولین باری که تنهات گذاشتم: روز ١٩ مرداد که گذاشتم پیش بابا حمید و حدود یکساعت رفتم برا کشیدن بخیه هام.

اولین دعوت : خونه عمه جون بود که ما سه تا دعوت کرد و بعد از شام شما رو حموم کرد

اولین دعوت افطار: خونه عمو غلامرضا که رسما همه رو برا افطار دعوت کرده بود.

اولین عید: اولین عیدی که شما دیدی عید فطر بود .که دقیقا یک ماهه شده بودی.

اولین باری که تنها موندی : یک ماه و ٤ روزه بودی که برا کمتر از یکساعت گذاشتیم خونه خاله شکوه البته خاله کرور و مینا جون و سارا و ... هم بودند و من و بابا حمید رفتیم تا برا خاله های مهربون هدیه کوچولویی بخریم تا تشکری بابت زحمتهاشون تو این مدت کرده باشیم(کل مدت رو خواب بودی)

اولین بیماری: بهتره اسمشو بیماری نگم چون بعدا فهمیدیم رفلکس معده بوده که مدام شیر بالا میاوردی. تقریبا ٤٠ روزه بودی .

اولین حموم با من و بابا حمید : ٥٦ روزه بودی (٢٥ شهریور) که من و بابا حمید دو تایی شما رو بردیم حموم .

اولین تولد : ٢٨ شهریور که تولد فرید (پسر عمه ) بود البته تولد نگرفته بودن اما ما میدونستیم و رفتیم .

اولین تب: دو ماهگی در واکسن البته یک درجه که با استامینوفن و دستمال مرطوب پائین اومد

 اولین فست فود: دقیقا در ٢ ماهگی روزی که واکسنشو زدیم شب رفنیم مرغ ناندوس که اولین روز افتتاحش بود .انشالله روزی برسه که خودشم بتونه با ما غذا بخوره.

 خنده : مدتها بود که تبسم میکرد یا با صدای غغغغغغغغغغغ میخندید ا ما روز ١٦ آبان که بردیمش حموم و آب روی بدنش میریختیم با صدای بلند و به صورت هه هه میخندید . بعد دوباره دفعه بعد حموم و بعد در صورتیکه قلقلک میدادیم.

اولین بار عکس در آتلیه : ١٢ آبان عقد الناز جون بود که سه نفری رفتیم آتلیه تینا و عکس گرفتیم اما میخواستیم عکس تکی هم ازت بگیریم که سرتو بلند نکردی و خلاصه یه جورایی شد و دادیم تا چاپ بشه .

اولین مهمونی رسمی: درسته که با توجه به اینکه تو ماه رمضون به دنیا اومدی خیلی جاها افطار رفتیم اما بجز خونه عمه ها و عمو ها و خاله های مهربون و ... اولین مهمونی رسمی بردمت خونه عمه منیر(عمه ی مامانی)  فردای روز عقد الناز جون .

اولین غلت : آخرای ماه سوم بود یعنی ٣ ماه و ٢٠- ٢٥ روز که غلت زدی خیلی ذوق زده شدیم اولین بار صورتت اومد رو فرش و گریه کردی اما دفعه بعد یاد گرفتی غلت زدی سرت رو بالا نگه داری

اولين نشستن: روز 5 شنبه 13 بهمن بود كه بابا بزرگ اومد ديدن شما و شما رو نشوند رو مبل بدون اينكه به چيزي تكيه كني. البته مواظبت بوداااا اين بود اولين بار نشستنت البته شايد قبلش هم اين كارو ميكرديم ميشد اما عجله اي نداشتيم . جالب اينه كه سعي ميكردي تعادلتو حفظ كني

اولين بار كه كفش(پاپوش) پوشيد: جشن سيسموني ارميا جون 20 بهمن

اولين سينه خيز: 5 اسفند (چند روز مونده 7 ماه رو تموم كني)

اولین بیماری : بیماری ویروسی به همراه تب و اسهال و استفراغ که ٣ روز طول کشید (حدودای ١٠ - ١١ فروردین)

اولین آمپول و آنتي بيوتيك : برا همون بیماری که تو پاراگراف قبل گفتم (کلرو پرامید و آنتي بيوتيك آزيروسين)

اولین مسافرت : ٢ شب کرج برا ماموریت مامانی و در تاریخ ٥ اردیبهشت

چهار دست و پا: تاريخ مشخصي نداشت چون هر از گاهي بعد از سينه خيز رفتن سعي ميكردي چهاردست و پا بري اما نميتونستي و ميوفتادي .هر از گاهي هم دستا و پاها رو زمين زانوها رو از زمين بلند ميكردي. اما تقريبا زماني كه داشتي 9 ماه رو تموم ميكردي ميتونستي اين كارو بكني

اولين باركه خودت  نشستن: اينكه از حالت خواب خودت بشيني حدودا 9ماهت رو داشتي تموم ميكردي يعني 9ماه و 25 -26 روزه بودي اولش دستت رو نميتونستي جاي مطمئن بكشي اما بعد ياد گرفتي كه بعد از نشستن دستي كه رو زمين حائل گذاشتي رو بر داري

اولين بار تلاش براي بلند شدن:روزهاي اول ورود به ده ماهگي (10 ماه و دو سه روز ) اولين بار از پشتي خ ونه بابابزرگ گرفتي و وايستادي و تا من بابابزرگ رو صدا كردم كه ببينه افتادي و دومين دفعه هم از پايه رخت آويز خونه بابا بزگ گرفتي و وايستادي اما من ترسيدم برگرده روت و بغلت كردم.

اولين دندون : قبل از عيد تقريبا اسفند يعني حدوداي 8 ماهگي خال سفيد افتاد رو لثه ت و آب دهن و اذيت هاش شروع شد اما احساس تيزي دندون و شكافتن لثه در ورود به ده ماهگي بود كه با دست كشيدن كاملا حس ميشه.

اولین مسافرت حقیقی : سفر به مشهد مقدس در تاریخ ١٥ خرداد ٩١

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)