برای دردانه ام

ویزیت و برنامه غذایی یک سالگی

1391/5/28 10:24
نویسنده : مامان دردانه
2,970 بازدید
اشتراک گذاری

نور چشمم

چهارشنبه ١٨ مرداد یعنی وقتی شما دقیقا ١ سال و ١٠ روزه بودی بردمت دکتر . این دفعه اولی بود که من و شما دو تایی میرفتیم و بابایی چون سر کار بود نتونست بیاد . دکتر طبق معمول بسیار گرم باهامون برخورد کرد و کلی ازت تعریف کرد که چقدر خانومه و آروم و .... و نهایتا کلی هم هندونه دارد زیر بغل من که خیلی عالی بهش میرسی و گفته هامو مو به مو اجرا میکنی و با آرامش بزرگش میکنی اینه که این دخمل انقدر آرامش داره (از وروجک بازیهای جنابعالی تو خونه خبر نداره که این بنده خدا خانم دکتر نیشخند)نه از شوخی گذشته من و بابا حمید بیش از اندازه ازت راضی هستیم نه تنها ما بلکه هر کی شما رو دیده از خانمی و خوش اخلاقیت تعریف کرده . قد و وزن و دور سر مثل همیشه ایده آل ...و اما شیر خشکت عوض شد و قرار شد سوپرامیل ٢ بهت بدیم . قطره ها به این روال شد : یک روز فقط ویتان ٣٠ قطره و یک روز ١٥ قطره فرو سانول و ٢٥ قطره بی بی جویس ؛ میوه همه چی میتونی بخوری اما گیلاس و آلبالو و توت رو گفت که فعلا ندیم ؛ همه مواد غذایی رو میتونی بخوری  بجز اونایی که خودمون هم میدونیم دادنش صحیح نیست مثل کنسروها و سوسیس کالباس و سس و ..... ؛ از غذای ما میتونس بخوری اما بهتره رب و ادویه ها و نمک و روغنش زیاد نباشه و به مرور با غذاهای خودمون آشنات کنیم ؛ همه مغزها (آجیل ) رو میشه بصورت پودر شده بهت داد براي مثال با بستني وانيلي قاطي كرد ؛مصرف عسل بهتره تا حداقل 14 ماهگي  به تعويق بيفته ؛ شیر پاستوریزه رو از مقدار کم شروع کنیم و وقتی به یک فنجون رسید به ازای هر دو بار شیر خشک یه فنجان شیر پاستوریزه بهت بدیم البته با یه تیکه کوچولو قند؛ آب معدنی میتونی بخوری ؛‌علت جوشای ریز رو لپتو پرسیدم که گفت احتمالا زیاد زیر نور آفتاب میمونه و زینک اکساید داد که روزی سه بار بمالیم .و قرار شد من بعد هر دو ماه یکبار ویزیت بشی .

و اما  زحمت واکسن یکسالگیت رو عمه جون و عمو کشیدن و خدا رو شکر من شاهد گریه هات نبودم گرچه اونطور که میگن فقط یه لحظه گریه کوچولو کردی و بعد با خانمه که بهت واکسن زده بای بای میکردی. طبق گفته دکتر همون روز و حتی تا یک هفته بعد هیچ خبری از تب و... نیست و فقط کمی آب ریزش بینی (دکتر گفت منتظر یه سرماخوردگی خفیف ویروسی باشید اما نیاز به هیچ دارویی نیست ) و شبا هم یکی دو بار بیدار با گریه و اشک چشم که احتمالا این مورد به دندون ربط داشت و یکی دو روز هم بیحال البته نه خیلی و همه ساعات روز. 

 و اما خلاصه وار بگم که علاقه شدیدی به تلفن داری و هم تلفن و هم آیفون رو بابا میگی. چون هر موقع زنگ زده شده گفتیم بابایی مهرسا ست . دیگه تلفن باعث شده کمتر سراغ ضبط و... بری. دردر رو خیلی دوست داری . و اغلب کلماتی که میگیم به زبون خودت تکرار میکنی مثل : سارا(دادا) ؛‌شادی(دادی)؛خرگوش(حردوش) ؛ ناهید(نانی و نانا) ؛ عمو (ممو) ؛‌پوشك (poo ab) ؛ آينه (نانه )و خیلی کلمات دیگه كه بعضي شو نميتونم بنويسم كه چطور ادا ميكني مثل فريد  ؛ بابا بزرگ و .....مدام ميگي ماما (ma ma  ) و من ميگم جانم و دوباره تكرار ميكني.بعضي موقعها گريه هاي لوسي ميكني ولي زود اروم ميشي.به كابل و سيم و ... هم علاقه داري . مدام هم مياي آشپزخونه و من بايد ببرم بيرون و دوباره روز از نو روزي از نو.جوراب و كفش و ... رو ميخواي پات كني و ميگي ددر ؛ همينطور لباساتو ميندازي رو سرت و ميگي ددر يا هر هر موقع لباست رو عوض كنم يا خودم لباس بپوشم و... ددر ميگي. سر و دست و پا ؛ زبون و چشم و بيني و گوشت رو ميشناسي و ميتوني نشون بدي و موقعي كه ميخواي چشم طرف مقابلت رو نشون بدي كم مونده كور بكني. تو سبد اسباب بازيهات اسم اونايي رو كه بلدي ميگم و بهت ميگم كه ببعي رو پيدا كن و بده مامان و اينكارو ميكني (عروسك ببعي ؛ عروسك هاپو ؛ ماشين ؛ گوشي موبايل (الو ) ؛ خرس و.... )؛ ضبط خونه و ماشين رو دكمه هاشو فشار ميدي و ميگي ناناي و هر كي دستاشو بزار رو صورتش ناراحت ميشي و حتما تلاش ميكني دستاشو از رو صورتش برداري؛ وقتي ميپرسيم ني ني چه جوري گريه ميكنه ؛ صداي گريه در مياري ؛ مدت طولاني تري ميتوني سرپا وايستي و چند قدم ميتوني برداري مثلا بين دو وسيله كه بعنوان تكيه گاه استفاده كني مثل مبل يا دو نفر با فاصله كوتاه ميتوني راه بري. قربون قدمهاي كوچولوت برم

راستی دختر گلم مامان رو ببخش که بعضی وقتها در برابر یه سری چیزا برات سخت گیری میکنه . باور کن فقط و فقط بخاطر خودته ...

و اینم چند تا عکس

عكس اول :يكشنبه 22 مرداد و افطار باغ عمه بنده و عكس دوم : همونروز قبل از رفتن به باغ 

22 مرداد افطار باغ عمه جون بنده

مهرسای گوشی به دست

پسندها (1)

نظرات (2)

خاله آذین
25 شهریور 91 12:13
ماشالا به مهرسا خانوممممممممممم خوشگلللللللللللللللللللللل ماشالا به حرفای خوشگلی که به ذهن خوشگلت میرسه و به زبون خوشگلت میاری خاله باریکلا به دختر باهوش خودممممممم
خاله ماهک
30 مهر 91 13:16
وووووووووووووووووووی بخورمش این کپلی دخمری موشموشکمو با اون مموشی خندیدنش .
جونم که شیرین زبونی میکنی . بوسسسسسسسسسسسسسسس


مرسي خاله جونم ...خيلي دوستون دارم هزار تا