ورود به 17 ماهگي و عاشورا تاسوعا و ...
نازنينم
تو اين يك ماه مراسم زيادي بود كه شركت كردي و البته بعضي هاشون هم شما رو نبرديم . تولد پسر عموي مهربونت عطا جون كه هميشه با شما بازي ميكنه ؛ تولد عمه جون ؛ وليمه ناهار عمه جون بنده كه از مكه تشريف آورده بودن (شام خونشون شما رو هم بردم اما شام سالن نبردم و موندي پيش خاله شادي) ؛عيادت عمو جون ؛ يكي از سه شب روضه هاي مامان بزرك بنده ؛هليم خونه عمه بزرگه ماماني و حلوا پزون خونه عموي ماماني؛ و نهايتا خونه خاله نسترن و اما ناهار وليمه فرناد جون كه شما رو نبرديم و موندي پيش بابا بزرگ ؛ جشن دندوني ارميا جون كه قرار بود شما رو نبرم و متاسفانه برا خودم هم جور نشد كه برم ؛ خلاصه اينكه هم جاهاي زيادي رفتي و هم اينكه جاهايي كه نبايد ميبرديمت مثل دخترهاي خوب موندي و اذيت هم نكردي....
و اما تو اين مدت بالاخره بعد از حدود 20 روز موندن خونه بابايي ؛ رفتيم خونه خودمون و كم كم هم جابه جا شديم .
شب اول روضه هاي مامان بزرگ (مامان بزرگ ماماني) بردمت و اونجا كلي كيف كردي آخه همه به من ميگفتن كاريش نداشته باش و بزار هر كاري دوست داره بكنه و هي شكلات و شيريني و... نذري ميدادند بهت ....و جالب اينكه هي ببا كارات مردم رو ميخندوندي و در ها رو ميبستي و برا خودت دست ميزدي و ما ها هم كه اصلا نفهيمديم چطوري دعا خونديم و خلاصه اينكه همون شب كاري كردي كه شباي ديگه نبردمت .در ضمن اصلا يكجا بند نميشي و هر جا ميريم راه ميوفتي و همه جا سرك ميكشي اصلا هم با هيچ كس رو در بايستي نداري. قربونت برم كه يخات چه زود آب ميشه .
كلمات خيلي زيادي تلفظ ميكني . تقريبا هر كلمه اي رو كه ما ميگيم تكرار ميكني اما كلماتي كه كاملا مفهومي بلدي و در واقع ميدوني كه داري چي ميگي تا جائيكه يادم بياد مينويسم...چوب شور(بوب بوب) ؛ شكلات (يه صداي خيلي بامزه اي كه نميشه نوشت )؛ خيار (حي يا ) ؛ سيب (بيس) ؛ ليمو (ممو) ؛ ابرو(ابو)؛ ناخن(نانون) ؛ لپ (بب) ؛ شتر(شوتو) و مرغ (دودودك ) و خروس(قوقولي) و اسب (اب) ؛هواپيما(havpema )و صندلي(dadali) و قلب(bal) و ستاره(se te aa)و صابون (صابو)و شامپو و مسواك (meba )و آبغوره ؛ دوغ(غوغ) ؛ چاي (داي) ؛شكوه(عوقو) ؛ اسباب بازي (aba ba ) ؛ آشغال(آغا)؛ عروسك ؛ آقاجون(aa don) ؛كفش(ba) ؛ سعيد(daeid ) ؛ قاشق (dadod ) ؛ لاك ؛ wc ( ب بليو بي ) ؛ حموم (amoom )؛ تل و خيليييييييييييييييي چيزاي ديگه و اما مهمتر اينكه وقتي اسمتو ميپرسيم ميگي : mehda البته ه رو خفيف تلفظ ميكني و اين سوالي هست كه همه هر روز بارها ازت ميپرسن. و خيلي زيبا و قشنگ اسمت رو ميگي .(از كتاب ميوه ها و حيوانات همه رو ميشناسي و هر كدوم رو ميپرسيم نشون ميدي)
سعي ميكني شلوار و جوراب و كلا لباسات رو خودت بپوشي.نوشيدن رو با ني خيلي دوست داري.
ازت ميپرسن دختر كي هستي؟ خودتو لوس ميكني و ميگي مااامااانييي ؛و نهايت اينكه هر كاري كردن بجز ماماني كس ديگه اي رو نگفتي اما الان خوشگل كي هستي رو گاها عمه يا عمو ميگي و گاها دوباره ماماني (قلبونت برم ) و در ضمن هر چي رو هم ميپرسن كي برات خريده ميگي ماماني و حتي هركار بدي كه ميكني ميگي ماماني كرده .. مثلا ميپرسن كي اينا رو ريخته اينجا ؟ اون رو هم با ماماني جواب ميدي....
پنير رو با اكراه ميخوري و هليم و خرمالو هم دوست نداري. اما ژله خوردي و خوشت هم اومد..اصولا همه غذاها رو دوست داري بجز مواد خاص ...سيب زميني سرخ شده و آب پز ؛ گوشت ؛ تخم مرغ و چوب شور و ژله و خيلي چيزاي ديگه رو خيلي دوست داري
و اما 15 آذر بردمت چكاپ و ايندفعه با مريم جون قرار گذاشتيم و اون هم ارميا رو آورد و خلاصه اينكه تو حسابي شلوغ كردي و منم مدام دنبالت .خانم دكتر مهربون هم دوباره قد و وزن و دور سرت رو اندازه گرفت و طبق معمول از همه چي كمال رضايت رو داشت...به خاطر اينكه شير خشكت پيدا نميشه و آخرين بار هم خاله جون ماماني از تهران برات خريده بود ؛ مجبور شديم شيرت رو عوض كنيم . قطره ويتان هم پيدا نميشه و بجاش بي بي جويس نوشت و مثل اينكه قطره آهن فرو سانول هم پيدا نميشه كه قرار شد وقتي دو تايي كه خونه داريم تموم شد برات IROVIT بخريم .خشكي پوست رو سوال كردم و گفت كه با لوسيون هر روز چرب كنيد. شير ْيا آب سرد رو پرسيدم و دكتر گفت كه ميتونه سرد بنوشه . غذاهاي سرخ كردني مثل كتلت و سيب زميني و ميگو سوخاري و ... و همچنين خامه و ژله و كيك و شيريني و ....رو گفت كه ميتوني بخوري . گوشت رو معاينه كرد و گفت هيچ مشكلي نداره و احتمالا هر از گاهي بخاطر دندون در آوردن يا خارش هست كه دستش رو ميبره سمت گوشش.
در ضمن يه دندون هم پائين در آوردي فك پائين و فكر كنم آسياب اول . يعني با يه فاصله از چهارتا دندون پائيني ؛ يكي ديگه هم جوونه زده و دو سه تاي ديگه هم در حال در اومدن
و آخرين مطلبي رو هم كه دوست دارم بزارم اينه كه يه پنجشنبه كه من سر كار بودم و شما با بابا جون مونده بودي ؛ بعد از برگشتن به خونه ديديم كه بعلههههههههههه....بابا خان قيچي بر داشته و چتري هاي شما رو به طرز فجيعي كوتاه كرده ( اونم با توجه به اينكه گند بار گفته بود و من گفته بودم نه و برا كوتاهي چتري هم آرايشگاه ميبردمت ) خلاصه خيليييييييييييييييييي ناراحت شدم و غصه خوردم
و اينم عكساي جديد :