برای دردانه ام

ورود به 17 ماهگي و عاشورا تاسوعا و ...

1391/10/28 10:27
نویسنده : مامان دردانه
2,797 بازدید
اشتراک گذاری

نازنينم

تو اين يك ماه مراسم زيادي بود كه شركت كردي و البته بعضي هاشون هم شما رو نبرديم . تولد پسر عموي مهربونت عطا جون كه هميشه با شما بازي ميكنه ؛ تولد عمه جون ؛  وليمه ناهار عمه جون بنده كه از مكه تشريف آورده بودن (شام خونشون شما رو هم بردم اما شام سالن نبردم و موندي پيش خاله شادي) ؛عيادت عمو جون  ؛  يكي از سه شب روضه هاي مامان بزرك بنده ؛هليم خونه عمه بزرگه ماماني و حلوا پزون خونه عموي ماماني؛ و نهايتا خونه  خاله نسترن و اما ناهار وليمه فرناد جون كه شما رو نبرديم و موندي پيش بابا بزرگ ؛ جشن دندوني ارميا جون كه قرار بود شما رو نبرم و متاسفانه برا خودم هم جور نشد كه برم ؛ خلاصه اينكه هم جاهاي زيادي رفتي و هم اينكه جاهايي كه نبايد ميبرديمت مثل دخترهاي خوب موندي و اذيت هم نكردي....

و اما تو اين مدت بالاخره بعد از حدود 20 روز موندن خونه بابايي ؛ رفتيم خونه خودمون و كم كم هم جابه جا شديم . 

شب اول روضه هاي مامان بزرگ (مامان بزرگ ماماني) بردمت و اونجا كلي كيف كردي آخه همه به من ميگفتن كاريش نداشته باش و بزار هر كاري دوست داره بكنه و هي شكلات و شيريني و... نذري ميدادند بهت ....و جالب اينكه هي ببا كارات مردم رو ميخندوندي و در ها رو ميبستي و برا خودت دست ميزدي و ما ها هم كه اصلا نفهيمديم چطوري دعا خونديم و خلاصه اينكه همون شب كاري كردي كه شباي ديگه نبردمت .در ضمن اصلا يكجا بند نميشي و هر جا ميريم راه ميوفتي و همه جا سرك ميكشي اصلا هم با هيچ كس رو در بايستي نداري. قربونت برم كه يخات چه زود آب ميشه .

كلمات خيلي زيادي تلفظ ميكني . تقريبا هر كلمه اي رو كه ما ميگيم تكرار ميكني اما كلماتي كه كاملا مفهومي بلدي و در واقع ميدوني كه داري چي ميگي تا جائيكه يادم بياد مينويسم...چوب شور(بوب بوب) ؛ شكلات (يه صداي خيلي بامزه اي كه نميشه نوشت )؛ خيار (حي يا ) ؛ سيب (بيس) ؛ ليمو (ممو) ؛ ابرو(ابو)؛ ناخن(نانون) ؛ لپ (بب) ؛ شتر(شوتو) و مرغ (دودودك ) و خروس(قوقولي) و اسب (اب) ؛هواپيما(havpema )و صندلي(dadali) و قلب(bal) و ستاره(se te aa)و صابون (صابو)و شامپو و مسواك (meba )و آبغوره ؛ دوغ(غوغ) ؛ چاي (داي) ؛شكوه(عوقو) ؛ اسباب بازي (aba ba ) ؛ آشغال(آغا)؛ عروسك ؛ آقاجون(aa don) ؛كفش(ba) ؛ سعيد(daeid ) ؛ قاشق (dadod ) ؛ لاك ؛ wc ( ب بليو بي ) ؛ حموم (amoom )؛ تل و خيليييييييييييييييي چيزاي ديگه و اما مهمتر اينكه وقتي اسمتو ميپرسيم ميگي : mehda البته ه رو خفيف تلفظ ميكني و اين سوالي هست كه همه هر روز بارها ازت ميپرسن. و خيلي زيبا و قشنگ اسمت رو ميگي .(از كتاب ميوه ها و حيوانات همه رو ميشناسي و هر كدوم رو ميپرسيم نشون ميدي)

سعي ميكني شلوار و جوراب و كلا لباسات رو خودت بپوشي.نوشيدن رو با ني خيلي دوست داري.

ازت ميپرسن دختر كي هستي؟ خودتو لوس ميكني و ميگي مااامااانييي  ؛و نهايت اينكه هر كاري كردن بجز ماماني كس ديگه اي رو نگفتي اما الان خوشگل كي هستي رو گاها عمه يا عمو ميگي و گاها دوباره ماماني نیشخند(قلبونت برم ) و در ضمن هر چي رو هم ميپرسن كي برات خريده ميگي ماماني و حتي هركار بدي كه ميكني ميگي ماماني كرده .. مثلا ميپرسن كي اينا رو ريخته اينجا ؟ اون رو هم با ماماني جواب ميدي....

پنير رو با اكراه ميخوري و هليم و خرمالو هم دوست نداري. اما ژله خوردي و خوشت هم اومد..اصولا همه غذاها رو دوست داري بجز مواد خاص ...سيب زميني سرخ شده و آب پز  ؛ گوشت ؛ تخم مرغ و چوب شور و ژله و خيلي چيزاي ديگه رو خيلي دوست داري

و اما 15 آذر بردمت چكاپ و ايندفعه با مريم جون قرار گذاشتيم و اون هم ارميا رو آورد و خلاصه اينكه تو حسابي شلوغ كردي و منم مدام دنبالت .خانم دكتر مهربون هم دوباره قد و وزن و دور سرت رو اندازه گرفت و طبق معمول از همه چي كمال رضايت رو داشت...به خاطر اينكه شير خشكت پيدا نميشه و آخرين بار هم خاله جون ماماني از تهران برات خريده بود ؛ مجبور شديم شيرت رو عوض كنيم . قطره ويتان هم پيدا نميشه و بجاش بي بي جويس نوشت و مثل اينكه قطره آهن فرو سانول هم پيدا نميشه كه قرار شد وقتي دو تايي كه خونه داريم تموم شد برات IROVIT بخريم .خشكي پوست رو سوال كردم و گفت كه با لوسيون هر روز چرب كنيد. شير ْيا آب سرد رو پرسيدم و دكتر گفت كه ميتونه سرد بنوشه . غذاهاي سرخ كردني مثل كتلت و سيب زميني و ميگو سوخاري و ... و همچنين خامه و ژله و كيك و شيريني و ....رو گفت كه ميتوني بخوري  . گوشت رو معاينه كرد و گفت هيچ مشكلي نداره و احتمالا هر از گاهي بخاطر دندون در آوردن يا خارش هست كه دستش رو ميبره سمت گوشش. 

در ضمن يه دندون هم پائين در آوردي فك پائين و فكر كنم آسياب اول . يعني با يه فاصله از چهارتا دندون پائيني ؛ يكي ديگه هم جوونه زده و دو سه تاي ديگه هم در حال در اومدن 

و آخرين مطلبي رو هم كه دوست دارم بزارم اينه كه يه پنجشنبه كه من سر كار بودم و شما با بابا جون مونده بودي ؛  بعد از برگشتن به خونه ديديم كه بعلههههههههههه....بابا خان قيچي بر داشته و چتري هاي شما رو به طرز فجيعي كوتاه كرده ( اونم با توجه به اينكه گند بار گفته بود و من گفته بودم نه و برا كوتاهي چتري هم آرايشگاه ميبردمت ) خلاصه خيليييييييييييييييييي ناراحت شدم و غصه خوردم

 گریهعصبانیگریهعصبانی

و اينم عكساي جديد :

مهرسا جون  در حال استحمام

بعد از حموم با حوله ي تن پوشي كه عمو جون از مكه آورده

شب تاسوعا كنار منبر خونه مامان بزرگ ماماني

مهرسا زير ميز اپن

اتاق خودش

روزي كه برا ديدن ني ني كوچولو (دنيز جون ) رفته بوديم آماده شده برا رفتن به ددر

آماده برا رفتن به ددر

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان کیمیا
18 آذر 91 11:01
مهرناز جون خونه جدید مبارکتون باشه انشاله که همش تو خوش باشه مهرسا جونم که ماشاله حسابی بزرگ شده و خانم خدا حفظش کنه براتون جیگرههههه
SABA
21 آذر 91 22:41
ماشالا به دردونه خانوم بزرگ شده
مامانش سواتتت نداری؟؟؟؟؟// هلیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ حلیم درسته مجید دلبندم.....
هلیم یکی از جدول شیمی هست گازه فکر کنم....HELYOM[hr

عزيزم هليم درسته ... حليم به معني صبور . ولي متاسفانه همه جا حليم مينويسن . در ضمن اوني كه شما گفتي هليوم هست.هه هه

تیلوفر مامان آوینا
9 دی 91 13:20
چه قند عسلی داری تو ... ماشاللاه

مرسي عزيزم

انا مامان ارشیدا
24 دی 91 12:42
دخترمون دیگه بزرگ و خانوم شده قربون مامانی گفتنش


مرسی عزیزم


azin
22 اسفند 91 19:45
خوشگل خانوم دوست داشتنی ... تیپ زمستونیت خیلی خوشگله و بهت میاد ... ایشالا زود یه برف حسابی بیاد و بری برف بازییییییییی