برای دردانه ام

شب يلدا (جشن مهد و تولد بابا جون ) و جشن دندوني هلناي عزيز

دختر مهربونم.. يك روز مونده به شب يلدا همه خريدها رو انجام داديم و به اتفاق دايي مهرداد برا عروس خانم سور و سات شب يلدا درست كرديم . كلي هم اين وسط به شما خوش ميگذشت و همش ميگفتي برا منم از اينا درست كنيد.. نهايتا كارامون كه تموم شد به اتفاق هم (شما مهمون ويژه و دعوتي بودي) رفتيم خونه رويا جون و هديه هاش رو داديم و شب يلدا رو تبريك گفتيم .  صبح روز 30 آذر مرخصي گرفتم تا شما بيشتر بخوابي و خودم اماده ت كنم برا جشن يلداي مهد كودك..  بعد از بيدار شدن اماده شديم و رفتيم مهد كودك و شما به اتفاق دوستات رفتيد جشن شب يلداي مهد كودك كه  تو سالن هلال براتون برگزار كرده بودن . كلي بهتون خوش گذشته بود و بهتون گيفت هاي مناسب شب يلدا ...
21 دی 1394

گوش درد مجدد؛ اتفاقات مهد ؛ باشگاه

كوچولوي دوست داشتني من....   19 آبان 94 از مهد بردنتون پارك علوم و نجوم  و كلي چيزا ياد گرفته بودي. صور فلكي و خرس كوچولو و خرس بزرگ و چيزاي ديگه .. كه خيلي بامزه تكرار ميكردي. به اورانوس هم اوقانوس ميگي و هيچ جوره حاضر نيستي درست بگي..   2 آذر 94 از مهد بردنتون فيلم شاهزاده رومي . به درخواست مهد رفتيم خانم دكتر مهربونت برات آزمايش ادرار و مدفوع نوشت .مدفوع در سه نوبت . خلاصه دو سه روز كارمون شد جمع آوري نمونه  و تحويل و .. خدا رو شكر نتيجه ش خوب بود و مشكلي نداشت .  روز 2 اذر ظهر از خواب بيدار شدي و با گريه گفتي گوشم درد ميكنه و بعد كه شدت گرفت و نتونستم ارومت كنم خودت گفتي بريم دكتر و دوباره روز از نو...
21 دی 1394

سفر به مشهد (آبان 94)

عزيزترينم  و اما دومين سفر شما به مشهد و پابوس امام رضا (ع) ؛13 آبان بود . البته اين سفر با سفرهاي ديگه مت فاوت بود چون قرار بود دوست عزيزم رو ببينم . اين دفعه قرار شد سه نفري بريم و ساعت 8:20 شب با قطار مستقيم عازم مشهد شديم . به شما تو قطار كلي خوش گذشت . نصف مسير كه خواب بودي و بعد بين كوپه ها در رفت و امد بودي و ..  اصلا و ابدا اذيت نكردي .. روز 14 ام ظهر رسيديم مشهد و بعد از يه استراحت كوچولو رفتيم حرم . هميشه تو حرم حس خاصي بهم دست ميده اما متاسفانه شما نسبت به دعا كردن و .. حساسيت شديد نشون ميدي . چون موقع دعا ممكنه اشك از چشمم بياد يا بغض كنم هر دفعه از ته دل ميخوام دعا كنم گريه ميكني و نميزاري و ميگي مامان دعا نكن.....
21 دی 1394

عفونت گوش ؛ آنژين و چكاپ چشم

سلام نور چشمم 21 مهر ماه ظهر گفتي گوشت درد ميكنه و بعد از اينكه از خواب ظهر بيدار شدي ديگه چيزي نگفتي. اما نيمه هاي شب بيدارمون كردي و گفتي گوش راستت درد ميكنه . ويكس ماليديم زير گوشت و مسكن داديم و حوله داغ كردم و گذاشتم و بعد خواستي دستم رو بزارم و كمي فشار بدم و اين طوري بود كه رو دست من خوابت برد.   روز بعد برات از دكتر وقت گرفتيم و بعد از معاينه گفت كه گوشت عفونت داره و علتش التهاب لوزه هاست كه با كمي بزرگ شدنشون باعث شدن مايع موجود در شيپور استاش تخليه نشه و تحمع كنه و باعث گوش درد بشه . براي بيني ت قطره نفازولين داد كه فقط سه روز استفاده بشه و كلرايد سديم . و زاديتن داد و كو آموكسي كلاو كه يك هفته كامل بخوري و بعد دوبا...
7 آبان 1394

روز جهاني كودك

تقديم به مهرساي گلم  زود بزرگ نشو مادر. كودكيت را بي حساب ميخواهم و در پناهش جوانيم را! زود بزرگ نشو فرزندم... قهقهه بزن ؛ جيغ بكش ؛ گريه كن؛ لوس شو ؛ بچگي كن ؛ ولي زود بزرگ نشو تمام هستي ام. آرام آرام پيش برو ؛ آن سوي سن و سال هيچ خبري نيست گلم . هر چه جلوتر ميروي همه چيز تندتر از تو قدم بر ميدارد. حالا هنوز دنيا به پاي تو نميرسد از پاكي . الهي هرگز هم قدمش نشوي هرگز ! هميشه از دنياي ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ؛ يك قدم ؛ دو قدم ؛ ولي زود بزرگ نشو مادر. آرام آرام پيش برو گلم . آنجا كه عمر وزن ميگيرد دنيا به قدري سبك ميشود كه هيچ هيجاني براي پيمودنش نخواهي داشت . آن سوي سن و سال خبري نيست . كودكي كن ؛ از ته دل بخند به ادا...
13 مهر 1394

اول مهر و رفتن به كلاس نوباوه 2 ( كودكستان)

از ديده برون مشو كه نوري از سينه جدا مشو كه جاني ! مدتها بود ميگفتي ميخوام بزرگتر كه شدم برم كلاس پريناز جون . نميدونم چرا اين مربي رو خيلي دوست داشتي. تابستون با مدير مهد صحبت كردم  و گفتم كه اگه ممكنه شما بري كلاس مربي كه دوست داري و گفت چشم..  نهايتا از بين دو مربي اون يكي دانشگاه قبول شد و نيومد و نهايتا مربي ديگه اي بجاش اومد كه كلا بچه هاي كلاس شما رو بردن اون كلاس..  چندين بار ازت سوال كردم و دوباره گفتي دوست دارم برم كلاس پريناز جون و اين بود كه دوباره با مدير صحبت كردم و علاقه شما رو بهش گفتم و بعد گفتم كه متاسفانه تو اين يك سال يكسري حرف و كار بد ياد گرفته كه فكر ميكنم از بچه هاي كلاسشون تاثير ...
7 مهر 1394

يه خبر خوب و تاتر روباه و خروس و ..

شيرين زبونم  اول بايد بگم كه دايي جون نامزد كردن . و شما صاحب زن دايي شدي كه رابطه خوبي با شما داره و كلي باهات بازي ميكنه.. در ضمن برات سوال ايجاد شده كه چرا قبلا نبوده و چرا شما قبلا زن دايي نداشتي و ..  بعدش بايد بگم كه  سعي ميكنم بيشتر شما رو پارك و باغ و مهموني و تاتر و .. ببرم . و براي همين هر تاتري مياد با خاله نسترن هماهنگ ميكنيم و شما و فرناد جون رو ميبريم .  يكي از اين تاترها هم تاتر روباه و خروس بود كه 24 شهريور با هم رفتيم و خيلي خوشمون اومد..  اينم بازيگر نقش خروس كه آخر تاتر شما روي سن در كنارش عكس گرفتي.  ...
7 مهر 1394