برای دردانه ام

روز مادر

گل دخترم بابایی صبح  بهم sms داد و روز زن و مادر رو بهم تبريك گفت (گرچه دوست داشتم وقتي صبح از خواب بيدار شديم حضوري تبريك رو ميشنيدم) بعد نزديكاي ظهر زنگ زد و تبريك گفت و كادوش رو اخر وقت داد  يعني كم كم داشتيم ميخوابيديم كه كادوش رو داد . يه كفش تابستوني كاملا طبي ماركpolaris . دستش درد نكنه . يعني ميشه يه روزي برسه تو هم با اون دستای کوچولو و نازت بهم كادو بدي؟؟؟؟؟ در ضمن بايد بهت بگم من مامان و بابام رو بي نهايت دوست دارم و احساس ميكنم هر دو فرشته هستن . باباييت بهم ميگفت فكر نكن دخترت هم اين كارايي كه تو برا مامان و بابات ميكني برا تو بكنه و منم در جواب گفتم اگه دختر من باشه و ژنش به من بكشه حتما ميكنه . ماماني اميدوارم...
30 بهمن 1390

اولین بیماری(سرماخوردگی)

دختر خوش اخلاقم پنج شنبه شب ساعت 3 با گریه بیدار شدی و فهمیدیم تب کردی قطره استامینوفن دادیم و خوابیدی دوباره صبح همینطور و کل روز جمعه رو بیحال بودی و دوباره شب تب کردی  و دوباره تب بر و پاشویه و صبح شنبه هم تب داشتی که ساعت 8 قطره استامینوفن دادیم و دیگه نه تا شب.  عصر بردیم دکتر و فهمیدیم یه سرماخوردگی کوچولوی ویروسی گرفتی (فکر کنم از من سرایت کرد آخه منم یه کوچولو سرماخورده بودم ). خانم دکتر گفت دست به گوش بردنش هم به همین خاطره و چیزی نیست و دوره ی 3 تا 5 روزه داره و فقط گفت شبا استامینوفن بدیم . شب سرحال بودی و ما رو هم خوشحال کردی و تا شب اصلا تب نکردی. الهی که هیچ وقت مریض نشی. در ضمن به همین خاطر واکسنت به دو روز بعد ...
18 بهمن 1390

ویزیت ماه ششم و برنامه غذایی ماه هفتم

زیباترین فردا وارد هفتمین ماه زندگیت میشی .چه زود ٦ ماه گذشت و تو نیمه اول یکسالگی رو پشت سر گذاشتی. یادش بخیر روزی که بدنیا اومدی ؛ یادش بخیر شیر دادن با قاشق و زمانی که یه سرنگ شیر سیرت میکرد. یادش بخیر که میترسیدم باهات تنها بمونم و از پس نگه داشتنت بر نیام ؛ یادش بخیر که از بابایی کمک میگرفتم برا شستنت میترسیدم از دستم لیز بخوری . یادش بخیر شبها از هر ٢ ساعت بیدار میشدی ؛ یادش بخیر همه لباسات حتی سایز صفر ها برات بزرگ بود و تا میزدیم و یاد خیلی چیزا بخیر. ............. روز به روز داری شیرینتر میشی . اداهای شیرین داری . کم کم میفهمی وقتی میخوایم بخندونیمت و تو هم با کارات ما رو میخندونی. این روزا یه کمی کارا درست پیش نمیره اما به زود...
16 بهمن 1390

اولین روز کاری مامانی

دخترکم امروز اول بهمنه و اولین روز کاریه من بعد از ٦ ماه . البته باید از ٨ ام بهمن میومدم سر کار اما چون تو این هفته ٢ تا تعطیلی داریم این هفته رو برا شروع انتخاب کردیم که یک روز درمیون اومدن باعث بشه که هر دومون یواش یواش به جدایی از هم عادت کنیم . قرار شده که عمه جون زحمت نگه داشتن شما رو بکشن اما با توجه به شرایطی که پیش اومده چند روزی به عقب میوفته و روز اول رو خاله شادی زحمت کشید . صبح ساعت ٦.٣٠ نق زدی (البته تو خواب) و تو همون حالت خواب شیر رو خوردی و حتی بعد از تعویض جات هم بیدار نشدی و آروم لباس تنت کردم و بازم بیدار نشدی و حدود ٧:١٥ با بابایی بردیم خونه خاله جون مهربون(که انشالله فرصتی باشه که از زحمتهاش تشکر کنیم و جبران).... .من خ...
1 بهمن 1390

شروع غذا خوردن مهرسا فسقلی

ناز مامان روز ٧ دی شما رو بردیم دکتر برای کنترل شکر خدا همه چی خوب بود و خانم دکتر از همه چی خیلی راضی بود . قد و وزن و دور سر و ... و غذای کمکی رو به این نحو شروع کرد.   اون نی نی هایی که فقط و فقط از شیر مادر تغذیه میکنن و وزن گیریشون  هم خوبه تا آخر 6 ماه شیر مادر بقیه نی نی ها میتونن زودتر غذای کمکی رو شروع کنن. اول با فرنی شروع میشه : شیر (2.5 درصد چربی 100 سی سی )+ آرد برنج یک قاشق چایخوری+شکر یک قاشق چایخوری : غلظت مثل شیر نه مثل فرنی یعنی رقیق . از روزی یک قاشق مربا خوری شروع روز دوم 3 ق م ؛ روز سوم 5 ق م و روز چهارم 7 قاشق مرباخوری ( در واقع از 1 قاشق شروع و طی 4 – 5 روز به 7 قاشق میرسونیم ) حالا ...
22 دی 1390

شب یلدا سال نود

هندونه ی مامان هندوانه رویاهایت شیرین، انار موفقیتهایت پردانه، پسته خاطراتت خندان، قصه زندگیت خوش و عمرت چون یلدا بلندباد. قبل از رسیدن شب یلدا کلی با بابایی در تکاپو بودیم تا یلدای خوبی رو برات تدارک ببینیم . چون هم اولین یلدای شما بود و هم تولد بابا .عزیزم شما 4 ماه و 21 روز داری .  یادته پارسال نوشته بودم انشالله سال بعد شما هم تو جمع ما هستی ؟ چه زود این یکسال گذشت .  برا شب یلدا که مقارن با تولد بابا حمید بود  یه کیک به شکل انار سفارش داده بودم خیلی خوشگل بود اما اونی که سفارش داده بودم به دلایلی(کیکهای قنادی تازه افتتاح شده در تبریز آماده میشد و با ماشین های یخچال دار به زنج...
18 دی 1390

عروسکهای مهرسا

عشق مامانی تصمیم گرفتم یکسری از وسایلت رو اینجا با تصویر بزارم . که از عروسکها شروع میکنم . بعضی ها رو که رو دیوار نصب بود همونجا عکس گرفتم و با توجه یه رنگ لیموئی دیوار ممکنه کمی از کیفیت عکس پائین اومده باشه. ...
7 دی 1390

5 دی ماه

شب بخیر عزیز دلم  انشالله همیشه خوب و راحت و بی دغدغه بخوابی و خوابای خوب ببینی . قربون اون انگشتت برم که تو خوابم تو دهنته. ...
6 دی 1390